عکس های کریس آنجل
کریس آنجل Christopher Nicholas Sarantakos در سال ۱۹۶۷ در آمریکا بدنیا آمد. او به همراه مادر یونانی، پدر و دو برادرش Costa و JD و دوگربه خانگیش در نیویورک بزرگ شد. او در نوجوانی به یادگیری و نواختن سازهای موسیقی مثل فلوت و آکودیون پرداخت. یکی از بزرگترین مشکلات کریس در زندگی از دست دادن پدرش بدلیل سرطان بود. وقتی در سن ۶ سالگی عمه او یک شعبده بازی با ورق برای او انجام داد مسیر زندگی کریس تغییر کرد و از همان دوران به انجام کارهای عجیب و غریب و شعبده بازیهایی که بیشتر جنبه واقعیت داشته باشند پرداخت. دو نفر از بزرگترین شعبده بازانی که او را تحت تاثیر قرار دادند و کریس از کارهای آنها الهام میگیرد Harry Houdini و Aldo Richiardi هستند. او از همان دوران نوجوانی در مهمانیها و جشنها شروع به انجام شعبده بازیهای فراگرفته و ابتکاری خود میزد. در همین زمان شعبده بازی بنام James Randi که از خوانندگان گروه AngelDust بود ورقهای بازی را بنام Angel منتشر کرد و آهنگ MindFreak را برای برنامههای نمایشی کریس آماده کرد.
کریس با پشتکار و تلاشهای روز افزون به اوج قدرت و شهرت رسید تا آنجا که در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۴ برنده جایزه IMS Magicians (International Magicians Society) که از سال ۱۹۶۸ تا بحال مجموعا ۳۷۰۰۰ عضو در سرار دنیا دارد و در سال ۲۰۰۵ برنده جایزه بزرگترین شعبده باز آمریکا شد و برنامهای در یکی از کانالهای ماهواره بنام A&E هرهفته کارهای جدیدش را پخش میکند. او در این کانال شروع به آموزش کارهای ساده شعبده بازی به بینندگان کرد و در مصاحبهای با Penn Jillette اظهار کرد که باور نمیکند که انسانی با که قدرت ماوراءطبیعه وجود داشته باشه.
عکس های کریس آنجل
کریس آنجل شعبدهباز قابلی است. اصلا شکی در این نیست. همین که جایی مانند انجمن شعبدهبازان جهانی استاد شعبدههای روز آمریکایی را بهعنوان مرد سالشان انتخاب کرده و اسمش را جزو شش شعبدهباز تاثیرگذار ۲۵ سال گذشتهمیآورد یعنی اینکه مرد جوان خیلی بیشتر از باور همه کارش را بلد است و میداند که چطور ذهن و حواس بیننده را با خودش همراه کند.
همه مهارت تردست جوان همین است: اینکه جوری نمایشاش را اجرا کند که بیننده ذرهای به دیدههایش شک نکند و خیال برش دارد که هر چه هست و نیست یک ماجرای واقعی است و آن کسی هم که دارد روبهرویش ژانگولر میزند نه یک تردست ماهر بلکه آخر همه کمالات و معنویات روحی و اینجور چیزهاست. خواب خوش بینندههای مبهوت کریس آنجل زمانی از بین میرود که بفهمند همه کارهای او فقط یک شعبده است. تر دستی مردی که مهارتش خیرهکننده است و باورنکردنی!
عکس های کریس آنجل
بلند شدن از روی زمین
میگویند در هندوستان مرتاضهایی هستند که روزهای متوالی میتوانند بدون تکیهگاه یا به پشتوانه عصای ساده چهار زانو در هوا معلق بمانند و بدون اینکه لب به آب و غذا بزنند مدتها همان بالاها سر کنند. این کار هم، دیگر پیچیدگیهایش را از دست داده. دیوید بلین و کریس آنجل دو شعبدهباز مشهوری هستند که بدون ریاضت مرتاضهای هندی میتوانند به ادعای خودشان هروقت که خواستند از زمین بلند شوند و بر جاذبه زمین غلبه کنند.
کریس آنجل حتی دیگر به چند سانتیمتر بلند شدن از روی زمین هم رضایت نمیدهد و هرازگاهی در فاصله بین دو تا آسمانخراش بلندبالا نوک دماغش را راست میگیرد و جلو میرود بدون اینکه یک لحظه نگران خالی شدن زیر پایش باشد. یکی از مشهورترین کلیپهای او همین است. یکی دیگرش هم ماجرای پرواز او برفراز زمین گلف است که تا چشم کار میکند خالی از جنبنده است و فقط آقای شعبدهباز است و دستهایی که مانند دو بال از هم باز کرده و هر لحظه بیشتر و بیشتر به آسمان میرود!
رازگشایی :
با روشی که کریس آنجل و دیوید بلین آمریکایی کشف کردهاند دیگر هر کسی میتواند برای خودش یک مرتاض هندی باشد. فقط کافی است کمی تمرین کرده باشد و از آمادگی جسمی خوبی هم برخوردار باشد. برای بلند شدن از روی زمین کارهای زیادی میشود انجام داد. جایی که ارتفاع زیاد است و دور و بر شعبدهباز هم فقط فیلمبردار است و یک سری آدم از گروه خودش، کافی است فقط دنبال یک جرثقیل بزرگ بود و نوارهای نایلونی بسیار ظریف اما قوی که از هر طرف شعبدهباز را گرفتهاند و نمیگذارند پایین بیفتد. نوارهایی که آنجل در حقه راه رفتن بین دو ساختمان به کار گرفته بود آن قدر تابلو بود که تماشاچیهای روی زمین به راحتی میتوانستند آن را ببینند، مخصوصا زمانی که دم غروب شد و نورافکنها روشن شدند. نوارهای نایلونی فقط زمانی کاملا ناپدید هستند که از پشت دوربینهای فیلمبرداری به آنها خیره شده باشید. در ماجرای به هوا رفتن آقای شعبدهباز در زمین گلف هم داستان همین است.
یک جرثقیل معمولی و رشتههای نایلونی که شعبدهباز را به آسمان میکشند. سختیاش اینجاست که فقط بدن باید آمادگی خوبی داشته باشد تا با آن همه نخ و ریسمان آویزان بماند. آنجایی هم که شعبدهباز در سالن است و جلوی چشم هزار تا تماشاچی مات و مبهوت، کار فقط با یک آهنربای قوی انجام میشود و ماشین بالابری که پرده نمایش آهنربای چسبیده به تن شعبدهباز را بالا و پایین میبرد! زمانهایی هم که آنجل تا نیم متری از زمین بلند میشود داستان دیگری در جریان است. اینجا فقط تجهیزات خاص به کمک شعبدهباز میآید.
یک شلوار سبک و ساده که از پشت پا یک شکاف مخفی دارد و کفشی سبکتر که به راحتی به شلوار بچسبد. اگر هم کفش پایش نباشد که چه بهتر. معمولا در این جور صحنهها حتما یک میز، چهار پایه یا صندلی کوتاه هم هست. شعبدهباز اول یک پایش را پشت آن یکی قایم میکند و بعد در یک لحظه آن را روی صندلی یا چهارپایه پشتاش میگذارد و خودش را میکشد بالا. این وسط فقط شعبدهباز باید یک ورزشکار حسابی باشد تا بتواند چنین کاری را انجام دهد. دقت کردهاید که بلین و آنجل هیکلهای ردیفی هم دارند!
کریس آنجل
در محلی که شعبدهباز برای پرواز انتخاب میکند همیشه باید دنبال پله یا چهارپایهای باشید
کریس آنجل
شلوار شعبدهباز جوری است که او راحت میتواند پایش را از آن درآورد در حالی که کفشش هنوز به آن چسبیده است
راه رفتن روی آب
راه رفتن روی آب همیشه برای مردم دنیا کار پیچیدهای بوده تا جایی که اگر کسی میتوانست چنین کاری بکند و با وزن چند ده کیلوییاش روی آب راه برود – بدون اینکه آب از آب هم تکان بخورد- انگار کاری کرده بود در حد و اندازه معجزه. اما اینکه کسی در قرن بیست و یکم، آن هم با آن سر و شکل امروزش، بخواهد پابرهنه روی آب قدم بردارد جای حرف زیادی دارد.
آنجل با ترفند راه رفتن روی آب خیلی از مردم عامه جهان را که عشق ژانگولر زدن دارند با خودش همراه کرد. گل سر سبد برنامههای اول مجموعه «مایندفریک» هم همین راه رفتن روی آب بود؛ کلیپی که در آن نشان میداد مرد جوان در حالی روی آب به آرامی قدم برمیدارد که یک عالم آدم بالغ و عاقل دور و برش در استخر دارند بی خیال شنا میکنند.
رازگشایی:
قاعده بازی آبکی کریس آنجل خیلی زودتر از آنچه که انتظار میرفت فاش شد. کلیپ و عکسهای زیادی که خبر از حقه ساده تردست جوان میداد و اینکه او به چه راحتی و فقط با کمک گرفتن از دو، سه لایه شیشه و یک فیلمبردار وفادار و چند نفری که همیشه از سیاهی لشکرهای او به حساب میآیند از خجالت هر چه شعبدهباز و تردست دنیاست درآمده و برای مدت زیادی عالم و آدم را سر کار گذاشته بود. ماجرا سادهتر از این حرفهاست.
یک میز شیشهای بسیار ظریف که البته از نمونههای دیگر محکمتر و سختتر است و میتواند وزن ۸۰ کیلویی آقای شعبدهباز را تحمل کند جوری در استخر قرار گرفته که با زاویهای که فیلمبردار از آنجل نمایش میدهد به هیچ صورتی دیده نمیشود و آن قدر هم ظریف است که حتی در نمای بستهای که از کف پای آنجل هم گرفته شده هیچ اثری از پیچ و تابهای جنس شیشهای میز نیست!
کریس آنجل برای واقعیتر شدن ماجرا کارهای دیگری هم کرده؛ اینکه بعضی از قسمتهای میز را باز نگه داشته تا هرازگاهی آنهایی که داشتند زیرآبی میرفتند سری بیرون بیاورند، نفسی بکشند، تشویقی کنند و دوباره به آب تنیشان ادامه بدهند!
شعبدهباز روی لایهای از شیشه ظریف و محکم راه میرود.در حالی که همه تصور میکردند روی آب پا میگذارد
میز شیشهای آنقدر ظریف ساخته شده که بهراحتی قابل دیدن نیست.
رد شدن نخ از گردن
کریس آنجل کارهای زیادی کرده است. از نصف کردن آدمیزاد وسط خیابان گرفته تا درآوردن پروانه از دل و روده خودش. همهاش را هم در چشمزدنی انجام داده بدون اینکه کسی لحظهای بخواهد به حقیقت کارهای شعبدهباز شک کند. کلیپهای هر کدام از این تردستیها هم در اینترنت زیاد است.
این وسط رد کردن نخ از وسط گردن بدون اینکه ذرهای خون روی زمین بریزد از آن کارهایی بود که مو به تن همه سیخ کرد و خیلیها همانجا به اوج کار شعبدهباز پی بردند. در یکی از از کلیپهای مایندفریک، کریس آنجل رو به دوربین بدون اینکه بخواهد کار اضافهای کند نخی را روی گردنش میکشد و آن قدر این کار را ادامه میدهد که نخ کمکم توی گلویش فرو میرود و دیگر دیده نمیشود. فقط دو سر نخ باقی میماند و تلاش بیشتر شعبدهباز برای در آوردن دوباره نخ از بیخ گلویش!
رازگشایی:
حقه است! آن هم به روشی که حل آن برای من و شمای بیخبر از همه جا کمی سخت است. البته اگر کمی با فوتوفنهای شعبدهبازی آشنا باشید متوجه میشوید!
شعبدهباز قبل از انجام تردستیاش مادهای خاص به گردنش مالیده که بعد از هر بار تکان نخ ضخیمتر شده و مانند خمیر و به رنگ بدن او نخ را به درون خودش راه میدهد بدون اینکه از پوست گردن جدا شود. اینجاست که تماشاچی فکر میکند خمیری که روی گردن شعبدهباز است همان پوست برآمده اوست که با تکانهای نخ دارد متورم میشود!
یک نخ پلاستیکی تنها وسیلهایست که شعبدهباز با آن کارش را شروع کرد
خمیر پلاستیکی در مدت کوتاهی کاملا به رنگ پوست شعبدهباز درمیآید
کریس آنجل
مادهای که آنجل برای فرو کردن نخ در گردنش استفاده میکند. فقط یک وسیله خاص شعبدهبازها است.
رد شدن غلتک از روی بدن
حتی کسی مانند کریس آنجل معروف هم با آن دک و پزش یک جاهایی برای اینکه حواس مردم کوچه و بازار ینگه دنیا را سمت خودش جلب کند به وسط خیابان میآید و با آن قد و قامت نه چندان پهلوانیاش خودش را به زیر یک غلتک چند صد تنی میاندازد. این اجرا یکی از پربینندهترین کلیپهای آقای شعبدهباز بود که یک روز تابستانی در نیویورک اجرا شد. برای کریس آنجل پارچهای بزرگ روی زمین پهن کردند و رویش هم یک عالم خرده شیشه ریختند. غلطک را هم کمی عقبتر گذاشته بودند. کریس به وسط میدان آمد. روی پارچه دراز کشید و شکمش را به روی شیشهها گذاشت.
بدون اینکه حتی یک قطره خون از بدنش بریزد. بعد هم غلتک آسفالت کاری راه افتاد و از روی انگشتهای پای شعبدهباز رد شد و تا کمر او جلو آمد. آه و ناله شعبدهباز بود که بلند شد. مردم هم بدتر! بعد هم غلتک کنار میرود و کریس جوان خودش را از زیر آن بیرون میکشد. شعبدهباز زنده است بدون اینکه حتی خراشی برداشته باشد!
رازگشایی:
کریس آنجل بیشتر از اینکه شعبدهباز خوبی باشد داستان رد شدن غلتک از بدن شعبدهباز هم یکی از آن ماجراهایی است که او به خوبی از پس آن برآمد. اولا که شیشهها واقعی نبودند و از جنس همان شیشههایی بودند که این روزها در تهیه فیلمهای سینمایی و صحنههای اکشن آنها زیاد به کار گرفته میشود. آنجایی که بطری شیشهای توی سر دشمن میشکند یا طرف از بالای یک برج چند طبقه با یک عالم شیشه خرده شکسته به پایین میآید.
این جور شیشهها ساختگی هستند و هیچ آسیبی به بدن نمیزنند. اما اصل ماجرای غلتک اینجاست که قبل از اجرای شعبدهباز دار و دسته او به محلی که آنجل قرار بود در آن اجرا داشته باشد رفتند و مساحتی به اندازه بدن او را کندند. جایش را هم با یک اسفنج نرم و انعطافپذیر پر کردند و رویش را هم پارچه کشیدند و خرده شیشه ریختند. با رد شدن غلطک از روی پاهای شعبدهباز بدن او به پایین میرفت و هیچ آسیبی نمیدید!
غلتک آسفالتکاری در حالی از روی تن شعبدهباز رد شد که زیر بدن او پر از خردهشیشه بود
یک نوار اسفنجی پهن زیر بدن شعبدهباز قرار میگیرد تا بافشار غلتک آسیبی به او نرسد
عکس های نامزدی کریس انجل
شعبده باز مشهور آمریکایی نامزدی خود را با "ساندرا گونزالز" رسما اعلام کرد.
"کریس انجل" شعبده باز ۴۳ ساله مشهور آمریکایی که به خاطر اجرای برنامه تلویزیونی "ذهن عجیب کریس انجل" طرفداران زیادی را در سراسر دنیا جذب کرده سرانجام تصمیم گرفت با دنیای مجردی خود خداحافظی کند و در روز ۷ سپتامبر نامزدی خود را با "ساندرا گونزالز" رسما اعلام کرد.
عکس های کریس آنجل
عکس های کریس آنجل
گفتنی است "کریس انجل" نامزد خود را ۴ سال پیش در یکی از سری برنامه هایش در حالی ملاقات کرده بود که در آن برنامه کریس عروسش را با ۵ قیراط الماس و حلقه های تیتانیوم سورپرایز کرده بود و این رابطه تا به حال به طول انجامیده و منجر به ازدواج آنان شد.
از زمان دقیق مراسم ازدواج آنها خبری در دست نیست .
تلخیص از:سایت سراج - ایران دید
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
نام: علی تکتا (تکتا نام مستعار و به معنی تک یا یکتا میباشد)
تاریخ تولد: ١٣٦٥/٣/٧
محل تولد:تهران
محل سکونت:تهرانپارس
به طور رسمی دارای 3 آلبوم و 8 تک ترانه میباشد نام آهنگهای آلبوم اون روی سکه و سالی به سالی و تک آهنگ های علی(رسمی وغیر رسمی):(27 آهنگ بدون احتساب آلبوم(زمونه)) 1-آره من مقصرم 2-به یادتو 3-بذار گریه کنم 4-بیا بریم کوه 5-دنیا بیزارم 6-دل ساده من 7-گل صحرا 8-مدیونم نکن 9-نامه 10-سالی به سالی 11-سرسازش 12-از رفتنم 13-مهربونم 14-آهای دنیا 15-آرزومی 16-دل دیوونه 17-حالا دیگه رفته 18-حالا شد 19-مال منی 20-نداره 21-نیمه جونم 22-اون روی سکه 23-بهونه 24-مشکوک 25-تو این دنیا 26-لحظه آخر 27-یک در صد 28-دنیا بیزارم29-غریبه آهنگ های ذکر شده شامل 2 آلبوم (سالی به سالی) و (اون روی سکه) وبقیه تک ترانه (رسمی و غیر رسمی)میباشد. آغاز فعالیت جدی او در موسیقی در سال ۱۳۸۷ بود که پیش از آن نیز ۴ سال با موسیقی کم و بیش آشنا بوده و فعالیت کرده است. فعالیت رسمی او در امور آهنگسازی و تنظیم و خوانندگی از سال 1388 و با آلبوم( سالی به سالی) شروع شد پس از آن در مرداد ماه 1389 (آلبوم اون روی سکه) را روانه بازار کرد سپس تک ترانه هایی با سبک ترنس همچون (تو این دنیا-لحظه آخر-بهونه- مشکوک-یک در صد)از او پخش شد و در 26بهمن ماه سال 90 هم آلبوم زمونه و 1391 نیز آلبوم چهارم و اولین تجربه مجاز او با عنوان (????) وارد بازار میشود که مطمینا آلبومی شنیدنی است .
تصاویر علی تکتا:
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
منبع:wikiseda
هومن خلعتبری بیوگرافی
هومن خلعتبری به تاریخ ۲۷ فروردین ، در تهران بدنیا آمد. هومن خلعتبری، پیانیست ایرانی و رهبر ارکستر اپرا است. هومن خلعتبری آموزش پیانو را از ۶ سالگی نزد نیره اسکویی(رضائی) آغاز نموده و بعدها از محضر لیلی سرکیسیان و ملیک اصلانیان در پیانو، هارمونی و کنترپوان نزد فریدون ناصری، آهنگسازی نزد احمد پژمان و اصول رهبری ارکستر از توماس کریستین داوید و حشمت سنجری بهره برد .
هومن خلعتبری موسیقی ایرانی را زیر نظر مهربانو توفیق(سه تار) و موسیقی جهانی را زیر نظر شریف لطفی، هوشنگ کامکار و کامبیز روشن روان آموخت و در سال ۱۳۷۵ از دانشکده موسیقی دانشگاه هنر فارغ التحصیل شد.
هومن خلعتبری طی سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۵ پیانیست ارکستر سمفونیک تهران، آسیستان گرگین موسسیان درگروه کر ارکستر سمفونیک تهران، پیانیست ارکستر و گروه کر فرهنگسرای بهمن زیر نظر مهدی شمس نیکنام وآسیستان توماس کریستین داوید درارکستر فیلارمونیک جوانان انستیتوی فرهنگی اتریش در تهران بود.
ضبط و اجرای پیانو در موزیک فیلم های مختلف و ۲ سی دی «بارون بارونه » با ویلن حسین یوسف زمانی و «ای وطن» یا تار کیوان ساکت و آواز فاضل جمشیدی از یادگارهای آن دوره می باشد.
هومن خلعتبری در سال۱۳۷۶ برای ادامهٔ تحصیلات خود به اتریش رفته و در دانشگاه هنر شهر گرتس، رهبری گروه کر را تحت نظر Rupet Huber ، johannes Prinz ، رهبری ارکستر را تحت نظر، A.Tamayou ، R.Armanian،Martin Sighard و رهبری اپرا را نزد Wolfgan Bozic ، G.Fruhman تحصیل کرده و دو رشتهٔ رهبری کر و رهبری ارکستر را به پایان رسانیده است. هومن خلعتبری همچنین در ان برهه از راهنمائی های نصیر حیدریان استفاده فراوان برده است.
هومن خلعتبری به دلیل علاقۀ ویژۀ به معرّفی موسیقی مدرن، به اجرای آثار آهنگسازان معاصر همّت گماشته و بسیاری ازاین آثار را نیز برای نخستین بار اجرا و ضبط کرده است.
هومن خلعتبری در کنار رهبری ارکسترهایی مانند ارکستر فبلارمونیک ماریبور، ارکستر دو له سیته ی پاریس، ارکستر فیلارمونیک برنو، ارکستر فیلارمونیک زومبتای و همچنین رهبری اپرا در سالنها و کشورهای مختلف اروپایی، به عنوان تکنواز پیانو نیز در اروپا، ایالات متحده، کانادا، آسیا شرکت جسته است که از تازه ترین اجراهای او می توان به رهبر ارکستر ماریش فیلارمونیک(چک) میشود اشاره کرد.
هومن خلعتبری از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱ او آسیستان ارکستر و رهبر کر فستیوال اپرائی junger Künstler Graz در شهر گرتس در جنوب اتریش بوده و از سال ۱۳۸۳یکی از بنیانگذاران، مدیر هنری و رهبر فستیوال بین الملی موسیقی کلاسیک قصر کیرشتتن « Internationaler Klassikfestival Schloss Kirchstetten »در شمال اتریش می باشد.
گستره رپرتوار وی در رهبری ارکستر و رهبری کر، حاصل روحیه ی انتخابگر اوست و شامل طیف وسیعی از سبکهای مختلف موسیقی مانند کلاسیک ( اپرا و سمفونی)، موسیقی مدرن و آتونال می باشد .
در حیطه موسیقی ایرانی، رهبری موسیقی ارکسترال و گروه نوازی ایرانی به این شیوه ی نوین و معرفی آن، در اجرای جدیدترین اثر حمید متبسم، یعنی پروژه ی موسیقایی سیمرغ با تکخوانی همایون شجریان، برای اولین بار در جهان، یکی از نکات درخشان این گستره ی وسیع میباشد.
عکس های هومن خلعتبری:
هومن خلعتبری
هومن خلعتبری
هومن خلعتبری
هومن خلعتبری
منبع:javaneparsi.com
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی از زبان خودش
مرتضی پاشایی هستم متولد ۱۳۶۳/۵/۲۰ ساکن غرب تهران (آریا شهر) و در حال حاضر دانشجوی رشته گرافیک هستم از دوران کودکی همیشه نسبت به موسیقی یه حس خاص و مبهمی داشتم و میدونستم که یک روز باید همین راه رو دنبال کنم.در سن ۱۴ سالگی موسیقی رو با زدن گیتار شروع کردم ولی درحین کار با مخالفت خانواده مواجه شدم.
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
ولی بازم با پای فشاری های خودم وعلاقه ای که به موسیقی داشتم سر از کار باز نزدم و هرگز پشیمون از ادامه راه نشدم. وبه این کار ادامه دادم. و خوب الان چند سالی هست که دیگه این کارو به صورت حرفه ای دنبال میکنم و اصولا تمام وقتم رو صرف این کار میکنم تا بتونم بهترین کار با کیفیت عالی بیرون بدم و به هیچ عنوان کارم رو سطحی دنبال نمیکنم.
بیشتر موزیک های خارجی گوش میدیم علاقه زیادی هم به مصاحبه کردن ندارم. دوست آروم و بی سرو صدا بیام بالا برخلاف دیگران خصوصیات اخلاقی من یا همیشه خیلی آروم هستم یا خیلی شوخی میکنم. با هرکسی نمی تونم بسازم خیلی حساس هستم.
آلبومهای مرتضی پاشایی
یکی هست: نخستین آلبوم مرتضی پاشایی که در سال ۱۳۹۱ منتشر شد. این آلبوم دارای ۱۲ قطعه است. ترانه سراهای این آلبوم، مهرزاد امیر خانی و علی بحرینی هستند. آهنگسازی این آلبوم را خود مرتضی پاشایی انجام داده و کار تنظیم را نیز مرتضی پاشایی و میلاد ترابی انجام دادهاند.
تک آهنگهای مرتضی پاشایی
-بغض (تقدیم به بنیامین بهادری) - روز برفی (همراه با محمدرضا گلزار) -ادعای عشق (نسخه غیر رسمی) - عصر پاییزی - جاده یک طرفه - نفس - به گوشت میرسه - بزار بگم - چند روز - چشمای من - چطور دلت اومد - دل من دل تو - دروغ دوست داشتنی - عشق من - گریه کن - ماه من - من و ببخش - مثل شیشه - میخوام بگم - میمیرم - تقصیر - تو فکرتم - تو راست میگی - یادته - یکی هست - زیادی - شاید بپرسی -ستایش -گل بیتا -روتو برگردون -حالا اومدی -تورفتی -گل اطلسی -بزار بگم -ماه من -قسم -آدم کش -ادم آهنی
غم موجود در آهنگها
به نظرم فضای کاری من، غمگین نیست، بلکه عاشقانه و احساسی است و من این فضا را دوست دارم. غم و شادی، حسی است که در همه آدمها وجود دارد و همه آن را تجربه میکنند. همه آنهایی که به ظاهر خوشحال و شاد هستند، در خلوتشان جایی برای فضای احساسی دارند. آن خلوت برای من مهم بود و دوست داشتم به آن راه پیدا کنم.
خودم هم بیشتر آهنگهای آرام و احساسی را دوست دارم. اما همه نوع موسیقی گوش میدهم. چون به تنظیم و آهنگسازی علاقه داشتم، همه نوع موسیقی که خوب بود را گوش میکردم تا فضای ذهنیام باز باشد و حتی الهام بگیرم و جلوی بروز خلاقیت من گرفته نشود.
همه چیز راجع به بیماری مرتضی پاشایی از زبان خودش
* مرتضی! در ماههای گذشته به قدری در مورد تو صحبت و روایتهای مختلفی منتشر شده که همه دچار یک سردرگمی پیچیده در مورد احوالات جسمی تو شدهاند. لطفاً یک بار برای همیشه درباره این صحبتها و بیماری و مشکلات جسمیات شفاف و صریح حرف بزن؟
همه آدمها در زندگیشان دچار برخی اتفاقات و مشکلات میشوند. خبر بیماریام به یکباره به من داده شد، ولی این موضوع آنقدرها هم تلخ و مهم نبود که خیلیها حتی ماجرای فوت من را هم پیش کشیدند!
* خُب این بیماری تا چه حد جدی و خطرناک بود؟
من آدمی هستم که در هر شرایطی سعی میکنم از زندگی لذت ببرم. هر مشکلی هر چقدر هم که بزرگ و سخت باشد، حل شدناش دست خود آدمهاست.
* خُب بعد از اینکه فهمیدی مشکل جسمیات جدی است، چه تغییری در زندگیات رخ داد؟ نگاهت به دنیا و زندگی تغییر کرد؟ هدفگذاریات برای آیندهات چطور؟
ببین من دچار یک بیماری شده بودم که باید دوران نقاهتاش را پشت سر میگذراندم. تحت نظر بودم و هیچ تغییری در زندگی من رخ نداد. زندگی من طوری است که همیشه سعی دارم آن را به بهترین شکل بگذرانم. انرژیای که در این مدت از طرف هوادارانم به سمتام آمد، باعث شد خیلی روحیه بگیرم. اگر آنها نبودند، باور کنید خودم را میباختم. فقط به عشق هوادارانم مبارزه میکنم. همهچیز هم تحت کنترل است. خدا را شکر میکنم بابت این اتفاق و تغییر که باعث شد از این به بعد حواسم به خودم و و ضعیت سلامتیام باشد.
* این ماجرا تغییری در رویه کاریات بهوجود آورد؟
نه. من تور کنسرتهایم را داشتم و مراحل درمانیام را در این مدت طی کردم. دکترها هم وقتی میدیدند که تا این حد انرژی دارم، کارشان را بهتر پیش میبردند. همزمان روی آلبوم هم زوم کرده بودم. قرار بود تابستان منتشر شود که حتماً این اتفاق خواهد افتاد. منظورم این است که بیماری اصلاً باعث نشده از کارهایم عقب بیفتم.
* در مورد آینده چه فکری داری؟ در هر شرایطی باز هم قرار است از زندگیات لذت ببری و در پی آرزوهایت باشی؟
ما ایرانیها عادت داریم به شایعات دامن بزنیم. من کنسرتهایم را دارم و آلبومم را هم با قدرت منتشر میکنم. عمر دست خداست. من همهچیزم را از خدا دارم و باقی را هم به خودش سپردهام. ولی باز هم تأکید میکنم. لطف طرفدارانم را در این اوضاع مساعد روحی و جسمیام هرگز از یاد نمیبرم. آنها باعث شدند که بتوانم سرپا بایستم.
پدر و مادر از ویژگیهای مرتضی میگویند
پدر: ازبچگی یک حالت فرماندهی نسبت به بچههای دیگر داشت، اما همه بچهها را دوست داشت و هیچوقت هیچ کسی را نمیرنجاند. شیطنت داشت اما مردم آزار نبود.
من همیشه مرتضی را با چهار ویژگی یاد میکنم: «مهربان» و «ساده»، در عین حال «با شکوه» و «خارقالعاده».
مادر: مرتضی از کودکی دو ویژگی مهم داشت. یکی همان صبوریاش بود و دیگری عاقل بودنش. هیچ وقت، کاری را بیدلیل انجام نمیداد. الان هم همینطور است.
مادر: مرتضی همیشه برای کمک به نیازمندان پیش قدم میشود و هر وقت من پیشنهادی در این زمینه میدهم، استقبال میکند. من به عنوان مادر افتخار میکنم که فرزندم در مسیری درست گام برداشته، و در این مسیر سالم زندگی میکند و من از این بابت بسیار خوشحالم.
پدر: وقتی این کسالت برای مرتضی پیش آمد، از صمیم قلب برایش نوشتم: پسرم؛ من به وجودت افتخار میکنم، نه فقط برای هنرمند بودنت، که به خاطر شرافت، انسانیت، محبت و وفای تو.
پدر: در ابتدا من و مادرش شوکه شده و بسیار ناراحت شدیم، چرا که وابستگی ما به بچهها خیلی زیاد است و شاید این وابستگی شدید، یکی از نقطه ضعفهای ما باشد. این ماجرا خیلی ما را آزار داد، اما با روحیهای که از مرتضی دیدیم، انگار نه انگار که بیماری وجود داشته، کمی دل گرم شدیم. من هیچ بیماری را ندیدم که اینقدر روحیه داشته باشد که اصلا گویی اتفاقی نیفتاده است. حتی گاهی مرتضی مرا را دلداری میداد.
مادر: مسلما ماجرای بیماری خیلی ناراحتکننده بود و فقط یاد خدا دلم را آرام میکرد.
«مرتضی پاشایی» درگذشت
«مرتضی پاشایی» خواننده جوان موسیقی پاپ کشورمان پس از مدتها مبارزه با بیماری مهلک سرطان در تاریخ بیست و سوم آبان 1393 دارفانی را وداع گفت. / ( روحش شاد)
تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
بیوگرافی مرتضی پاشایی+تصاویر مرتضی پاشایی
منبع: وب سایت مرتضی پاشایی
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
*قرار است برای کار اولتان از بازیگران حرفه ای استفاده کنید؟
خشایار: صددرصد از بازیگران حرفه ای استفاده خواهیم کرد اما هنوز گزینه قطعی مدنظر نداریم.
*و مضمونش هم طنز است؟
حمید: بله، طنز است اما جنس کمدی آن با فیلم های طنزی که دیده اید کمی متفاوت است.
*درمورد فیلمسازی هم قرار است که به صورت گروهی کار کنید؟ یعنی بروبکس می رود و فیلم می سازد؟
خشایار: ببین قرار است در مرحله فیلمنامه هر سه با هم مشارکت داشته باشیم اما در اجرا هرکس بخشی از کار را انجام می دهد. مثلا بیشتر کارهای تدوین را قرار است کیوان انجام دهد.
کیوان: خب همیشه اینطور بوده که بیشتر کارهای کامپیوتری گروه را من انجام می دادم. البته من مجری تفکرات گروه در ادیت فیلم هستم و اینطور نیست که خودسرانه کار را پیش ببرم.
*موسیقی تولید می کنید که فقط مردم را سرگرم کنید؟
کیوان: قطعا یکی از اهداف مان این موضوع است...
حمید: ما با موسیقی سعی می کنیم مردم راشاد کنیم و به آنها انرژی مثبت دهیم.
خشایار: کلا به هنر مثبت گرایش زیادی داریم.ما فیلم ترسناک کمتر نگاه می کنیم تا فیلم های کمدی! هر سه نفر ما به اشعاری که به سمت و سوی منفی میل می کند، علاقه ای نداریم و در مجموع موسیقی مثبتی را می پسندیم که از ابتذال هم فاصله دارد.
*در حیطه موسیقی زیرزمینی به همه جا رسیده اید، نه...؟
خشایار: ما دوست داریم مجاز شویم...
*خب این را که گفتید امکانش نیست...
حمید: یک مدت دنبال موسیقی رفتیم اما به دلیل غیرمجاز بودن نتوانستیم به جایگاهی که می خواستیم برسیم. امروز به این نتیجه رسیده ایم که در حوزه تصویر می توانیم مجاز کار کنیم و دنبال مجاز شدن هم رفته ایم.
خشایار: شما اگر به طنزهایی که در کلیپ های ما وجود دارد دقت کنید متوجه می شوید که اگر موسیقی را از روی آن برداریم. ظرفیت این را دارد که به یک فیلم مجاز تبدیل شود.
*می توانیم تا اینجای بحث به این نتیجه رسیم که شما بیشتر از موسیقی به شهرت علاقه دارید؟
خشایار: نه، استدلالت برای این نتیجه گیری چیست؟
*شما امروز موسیقی را کنار می گذارید و سمت فیلمسازی می روید تا دیده شوید...
خشایار: چرا فکر می کنی دلیل این تغییر مسیر شهرت و دیده شدن است؟ ما دوست داریم کارمان را به صورت استاندارد به ثبت برسانیم و همه جا با صدای بلند بگوییم که این کار ماست. شما نمی توانید بگویید من یک هنرمندم اما پلیس همیشه دنبالم است که من را دستگیر کند. زیرزمینی کارکردن، یک جورهایی کار قاچاق است. شما نمی توانید بگویید که من قاچاقی ام، اما در کارم موفق ام!
حمید: این را هم لازم است بگویم که وقتی ما می گوییم می خواهیم وارد فیلمسازی شویم، منظورمان این است می خواهیم وارد کارگردانی شویم و قصد نداریم در فیلم های مان بازی کنیم.
خشایار: ما اگر بخواهیم هم الان نمی توانیم بازیگر شویم! ما دوست داریم که فیلمسازی را تجربه کنیم و خودمان را در این مدیوم هم محک بزنیم.
کیوان: ببین امروز شهرت ما طوری شده که اگر بخواهیم کار موسیقی غیرمجاز را ادامه دهیم با مشکلات زیادی مواجه خواهیم شد. از طرفی نمی توانیم از کارهای هنری دست بکشیم و تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که به نوعی وارد حیطه مجاز شویم تا بتوانیم هنرمان را به نمایش بگذاریم.
خشایار: من هم با صحبت کیوان موافقم! اما کار هنری را دوست داریم و نمی توانیم آن را رها کنیم. مثلا خودم بعد از اینکه این همه سال در عرصه موسیقی فعالیت کرده ام نمی توانم آن را کنار بگذارم و به تحصیلاتم برسم.
حمید: به هر حال ما یک جورایی عمر و جوانی خودمان را پای هنر و موسیقی گذاشته ایم و این خیلی سخت است که بخواهیم آن را کنار بگذاریم.
کیوان: در مورد فیلمسازی این را باید اشاره کنم که از همان ابتدا و قبل از اینکه خواننده شویم ما آرزو داشتیم یک روز فیلم بسازیم و درواقع عاشق سینما و فیلمسازی بودیم.
خشایار: راست می گوید! زمانی که سن و سال کمتری داشتیم به صورت افراطی فیلم می دیدیم و بعضی روزها بود که چهار فیلم در یک روز تماشا می کردیم.
*این علاقه به سینما چطور در شما به وجود آمد؟
کیوان: من اولین فیلمی که دیدم و خیلی رویم تاثیر گذاشت. «The Green Mile» بود. از آن به بعد، به صورت حرفه ای شروع کردم به فیلم دیدن... بعد هم که وارد موسیقی و کلیپ شدیم علاقه در فیلمسازی هر روز در من بیشتر و بیشتر شد.
حمید: من هم اولین بار و در سن 14 سالگی، با «ترمیناتور» به سینما علاقمند شدم. جلوه های ویژه این فیلم خیلی برایم جالب بود و فکر می کنم حلقه گم شده سینمای ایران هم همین جلوه های ویژه است. امیدوارم بتوانیم یک روز جای خالی این مقوله را هم در سینمای ایران پر کنیم.
*به نظر شما مشکل اصلی سینمای ایران چیست؟
خشایار: فکر می کنم در سینمای ایران هیچ چیز درست انجام نمی شود. مثلا یک موضوع مهم این است که Story Board اصلا جایگاهی در سینمای ایران ندارد، کارگردان می آید و می گوید بچینید، می خواهیم بگیریم...
کیوان: برای همین کلیپ آخری که ساختیم، کل فضا را به صورت سه بعدی ساختیم و از روی فضایی که ساختیم Story Board کلیپ را به وجود آوردیم و کار را آغاز کردیم.
*شما موسیقی دیگران را کاور می کنید؟
خشایار: ما آن اوایل سراغ آهنگ های خوب دنیا می رفتیم و روی آنها اشعار خوب و مناسب می گذاشتیم و با یک ویدئوی جذاب آن را منتشر می کردیم. اما بعد از «بابا تو دیگه کی هستی» دیگر کاری را کاور نکردیم.
کیوان: البته ما از همان اول هم آهنگ هایی که کاور بود را ا علام می کردیم که این آهنگ کاور فلان آهنگ خارجی است و هیچ وقت مخاطب مان را گول نزدیم نکته جالب این است که آهنگی که ما کاور نکردیم و خودمان ساختیم (سوسن خانوم) با استقبال ویژه ای مواجه شد.
*اصولا کاور در موسیقی دنیا مساله حل نشده ای است؟
خشایار: کاور کردن باید با اجازه صاحب اثر باشد مرگ این که چیزی حدود پانزده – بیست سال از آن موزیک گذشته باشد. کاور یک موسیقی اگر جالب از آب دربیاید اصلا چیز بدی نیست اما یک وقتی هست که یک نفر می آید و با کاورکردن یک موسیقی معروف آن را خراب می کند که به نظرم این زیاد جالب نیست.
*مثلا الان فرزاد فرزین در آلبوم جدیدش آهنگ «سکوت» محسن یگانه را کاور کرده است، با کارش موافقید؟
خشایار: اگر با اجازه این کار را کرده چه اشکالی دارد؟
کیوان: به نظر من اگر کار طوری آماده شده که مردم از آن لذت می برند هیچ اشکالی ندارد. البته همانطور که خشایار گفت باید با اجازه صاحب اثر این کار انجام شود.
حمید: من فکر می کنم ایشان کار درستی انجام نداده اند. به هر حال «سکوت» آهنگی بود که به شدت مورد استقبال قرار گرفت و کاور کردن آن، کار منطقی به نظر نمی آید.
*برای ضبط آهنگ های تان از نوازنده هم استفاده می کنید؟
کیوان: نه، همه سازهای ما الکترونیک است و نوازنده ندارد.
خشایار: الان بزرگترین سمپل های سازهای آکوستیک دنیا هم الکترونیک و کامپیوتری است.
*بزرگترین آرزوی هر خواننده ای برگزاری کنسرت است، این آرزوی شما هم هست؟!
خشایار: این آرزو در ذهن ما هنوز زنده است اما زمانی این کار را انجام خواهیم داد که بتوانیم این کار را قانونی انجام دهیم. به نظر من دیگر باید زیرزمین را رها کرد و نباید به کار زیرزمینی، کنسرت زیرزمینی و ... دلخوش بود.
حمید: کار زیرزمینی آینده ای ندارد و هرکس که این کار را انجام می دهد فکر می کنم به این نتیجه رسیده که برخلاف جریان آب شنا کردن کار منطقی نیست و بالاخره شما را از پا درخواهد آورد.
معاف شده ایم!
*به نظرتان وجود شبکه موسیقی مجاز در ساماندهی فضای موسیقی کشور می تواند موثر باشد؟ و اصلا می توان کلیپ مجازی تهیه کرد که به دل مردم هم بنشیند؟
کیوان: کلیپی که بخواهد در چهارچوب خط قرمزهای کنونی ساخته شود قدرت رقابت با کلیپ هایی که از شبکه های ماهواره ای ارایه می شود را نخواهد داشت.
خشایار: یک خط قرمز قانونی داریم و یک خط قرمز عرفی!
حمید: فکر می کنم تاسیس این شبکه یک راه جدید است و به نظرم خیلی می تواند راهگشا باشد. به هر حال ما تا به حال چنین چیزی نداشتیم و تاسیس آن یک قدم به جلو است.
*اگر مسوولیتی داشتید اولین کاری که انجام می دادید چه بود؟
کیوان: من اجازه می دادم موسیقی های مختلف به گوش مردم بخورد و مردم خودشان موسیقی مورد علاقه شان را انتخاب کنند.
خشایار: من اگر جای وزیر ارشاد بودم یک مجوز توپ به گروه بروبکس می دادم (خنده)!
حمید: من هم اگر در این شرایط قرار می گرفتم با اینکه زیاد سخت گیری نمی کردم اما یکسری محدودیت ها را هم اعمال می کردم تا در آهنگ ها هر صحبتی بیان نشود.
*نظرتان در مورد ساسی مانکنیسم چیست؟
خشایار: ببین در موسیقی هایی از این جنس، کلماتی در ترانه هایش استفاده می شود که به نوعی زننده است. به نظر من موسیقی باید به گونه ای باشد که بتوان آن را در بین خانواده هم گوش کرد. من فکر می کنم این جنس از موسیقی خانوادگی نیست!
*موسیقی شما خانوادگی است؟
خشایار: ما سعی کرده ایم خانوادگی باشیم. تمام تلاش مان را به خرج داده ایم که بتوانیم عرف جامعه را رعایت کنیم و هنجارها را نشکنیم.
حمید: الان خیلی از طرفدارهای ما از بین کودکان و نوجوانان هستند.
*سربازی هم رفته اید؟
کیوان: من معاف شده ام. چند ماه قبل از اینکه به سربازی اعزام شوم، در جریان بازی فوتبال رباط صلیبی پایم پاره شد و شامل معافیت پزشکی شدم.
حمید: من هم به خاطره نمره بالای چشمانم معاف شدم.
خشایار: من هم به خاطر بالابودن سن پدرم معاف شدم.
*تفریح تان چیست؟
کیوان: کار، تفریح ماست و اکثر اوقات هم در کنار هم هستیم.
حمید: البته تفریحات شخصی خودمان را هم داریم... فوتبال، پلی استیشن، فیلم دیدن و... هم جزوی از تفریحات ماست.
*صفحه فیس بوک هم دارید؟
خشایار: من قبلا داشتم اما مدتی است که آن را مسدود کرده ام.
حمید: برای من هم غیرفعال است.
کیوان: من دارم.
*استقلالی هستید یا پرسپولیسی؟
کیوان: استقلالی ام اما آنطور که فکر کنی تعصبی باشم، نیستم.
حمید: پرسپولیسی ام.
خشایار: بستگی دارد دلم برای چه تیمی بسوزد (خنده)
*روزی را می بینید که مهمان تلویزیون شوید؟
خشایار: من علاقه خاصی به این موضوع ندارم.
کیوان: من هم علاقه ای به حضور در تلویزیون ندارم.
حمید: به نظر من خوب است.
فقط در مجالس خاص حضور پیدا می کنیم
*شما در مراسم های عروسی هم می خوانید؟
خشایار: بله ولی خیلی کم و به شرطی که مراسم خیلی خاص باشد!
*چرا؟
خشایار: چون ما نمی خواهیم به شخصیت هنری مان لطمه ای وارد شود.
حمید: از طرفی ما که نمی توانیم کنسرت برگزار کنیم در این مراسمات با واکنش های مردم در مورد آهنگ های مان آشنا می شویم و محک خوبی برای اجرای زنده است.
*این پیشنهاد کی بود که در مراسم عروسی بخوانید؟
خشایار: پیشنهاد پول بود (خنده)...
*در عروسی ها فقط آهنگ های خودتان را می خوانید؟
خشایار: بله. ما فقط 45 دقیقه در مراسم شرکت می کردیم 5 آهنگی که داریم را به صورت زنده اجرا می کردیم.
حمید: ما در واقع به عنوان مهمان ویژه در مراسم حضور پیدا می کنیم و بعد از پایان برنامه می رویم.
*برای هر مراسم چقدر می گیرید؟
خشایار: بهتر است ندانید (خنده)!
*تا به حال پیش نیامده که اقوام یا دوستان تان بخواهند که از آنها در کلیپ هایتان استفاده کنید؟
خشایار: نه، اگر هم بوده به صورت شوخی و مزاح بیان شده است.
کیوان: خیلی از افرادی که ما را در کوچه و خیابان می بینند خیلی جدی و پرادعا می آیند و می گویند از ما در کلیپ هایتان استفاده کنید.
خشایار: ما روی کاری که می خواهیم تولید کنیم وسواس زیادی داریم و کوچکترین چیزی که بخواهد به کار لطمه بزند را از کار حذف می کنیم و به همین دلیل هم خیلی کم پیش می آید بی دلیل کسی را وارد کلیپ ها کنیم.
حمید: این نکته را هم بد نیست به حرف بچه ها اضافه کنم که از آنجایی که ایده های کلیپ متعلق به خودمان است، خودمان در آن بازی می کنیم تا بتوانیم به بهترین شکل افکارمان را جلوی دوربین پیاده کنیم، خیلی کم پیش می آید که از افراد دیگر در کارمان استفاده کنیم.
برای زندگی هیچ جا ایران نمی شود
*شما سال گذشته در کنسرت سیروان شرکت کردید، سیروان ابتدا شما را معرفی نکرد و آنقدر مردم نام شما را صدا زدند که او مجبور شد حضور شما را در سالن اعلام کند، شما مگر مهمان سیروان نبودید که او شما را معرفی نکرد؟ از این موضوع ناراحت نشدید؟
کیوان: نه، ما مهمان سیروان نبودیم و خودمان به خاطر اینکه کارهایش را دوست داشتیم، بلیط خریدیم و به کنسرتش آمدیم. شخصا از اینکه نام ما در سالن اعلام نشد ناراحت نشدم، اما اگر جای سیروان بودم حتما معرفی می کردم چون ما باهم همکار هستیم...
خشایار: واقعا دلیلی برای ناراحتی ما وجود نداشت. ما برای استفاده کردن از موسیقی سیروان رفته بودیم و نیامده بودیم که کسی ما را معرفی کند. نه در آنجا و نه در هیچ جای دیگر توقع نداشتیم و نداریم که ما را بیش از حد معمول تحویل بگیرند چون ما هم مثل همه مردم عادی هستیم و فقط شاید تنها فرقی که با مردم داریم این است که عده بیشتری با ما آشنا هستند.
*شاید چون غیرمجاز هستید ترسیدید که معرفی تان کند...
حمید: خب برادر خودش (زانیار) هم خواننده غیرمجاز است اما او را در سالن معرفی کرد.
خشایار: به نظر من سیروان وظیفه نداشت که کسی را معرفی کند و به همین دلیل هم نباید از او ناراحت شد. البته به نظر من اگر همان ابتدا ما را معرفی می کرد، به نفع خودش بود چون همه مردم ما را دیده بودند و اگر معرفی می کرد خیلی زیباتر بود. همانطور که گفتید سیروان مجبور شد ما را در سالن معرفی کند و این چیزی است که برای خود او خوب نبود.
*بعد از اینکه با «بروبکس» به شهرت رسیدید به این فکر نکردید که از هم جدا شوید و به صورت مستقل کار کنید؟
خشایار: واقعا نه! هرکدام از ما اگر بخواهیم به طور مستقل کار کنیم هرگز نمی توانیم به موفقیتی که بروبکس دارد برسیم. ما عاشق کار گروهی هستیم، از ایده های هم استفاده می کنیم و با خرد جمعی به یک ایده کامل برای کارمان می رسیم.
*مغز متفکر گروه کدام تان است؟
کیوان: همه با هم فکر می کنیم و به نتیجه می رسیم.
*هیچ وقت به کارکردن در خارج از کشور فکر نکرده اید؟
خشایار: این شرایط برای ما فراهم بود که به خارج از کشور برویم و موسیقی را هم ادامه دهیم اما فقط یک موضوع باعث شد که این کار را نکنیم و آن هم علاقه ای است که ما به ایران داریم. من زندگی در خارج از کشور را هم تجربه کرده ام، اما عقیده دارم هیچ جا برای زندگی مثل ایران نیست.
*آینده کاری برایتان مهم نبود؟
خشایار: آینده ای آنجا نیست. شادمهر عقیلی از ایران رفت. به نظرت کار شادمهر بعد از مهاجرت خیلی بهتر شد؟
*البته موسیقی شما به موسیقی شادمهر ارتباط چندانی ندارد...
خشایار: به نظرمن این تفکرات و ایده های خوبی که در موسیقی ما وجود دارد مختص ایران است.
کیوان: اصلا فرض کنیم که ما به خارج مهاجرت کنیم، موسیقی را ادامه دهیم و موفق هم شویم، وقتی نمی توانیم به ایران بازگردیم چه فایده ای دارد؟
به کار خوب فکر می کنیم
*موفقیت های «جدایی نادر از سیمین» هم در تمایل شما به فیلمسازی دخیل بود؟
کیوان: نه این موضوع همانطور که گفتیم به سال های قبل بازمی گردد و ما همیشه به سینما و فیلمسازی علاقمند بودیم. اما به شخصه وقتی فیلم آقای فرهادی را دیدم به سینمای ایران امیدوار شدم.
*نظرتان در مورد اسکاری که فرهادی گرفت چیست؟
کیوان: من وقتی تصاویر را می دیدم اشک در چشمانم حلقه زده بود.
حمید: واقعا لذت بخش بود.
خشایار: باعث افتخار بود واقعا! انسان لذت می برد که یک ایرانی در معتبرترین مراسم سینمایی دنیا توانسته جایزه کسب کند.
*احتمالا به اسکار گرفتن که فکر نمی کنید؟
خشایار: ما امروز به این فکر می کنیم که یک کار خوب تولید کنیم که بتوانیم نظر مردم را جلب کنیم. ما فقط می خواهیم یک کار خوب ارایه دهیم، همین.
*و علاقه به سینما هم باعث شد که کلیپ هایتان اینقدر خوب از آب دربیاید؟
خشایار: این علاقه ذاتی بود و ما هیچ وقت به این فکر نکردیم که حالا چون فیلمسازی و سینما را دوست داریم برویم و کلیپ بسازیم. کلیپ نسبت به فیلم پروژه بسیار سبک تری بود چون کلیپ در نهایت سه – چهار دقیقه است اما فیلم دنیای دیگری است. فیلمسازی برای ما یک هدف بزرگ است که داریم تلاش می کنیم به آن برسیم.
*شما کلیپ ها را به شبکه های موسیقی می فروختید؟
خشایار: اصلا! ما کلیپ ها را روی اینترنت قرار می دادیم و شبکه های مختلف هم آهنگ ها را از این طریق به دست می آوردند.
*سینمای ایران را تا چه اندازه ای دنبال می کنید؟
خشایار: ما اکثر فیلم هایی که بیرون می آید را تهیه می کنیم و می بینیم. آخرین فیلمی هم که همراه هم دیدیم فیلم «اسب حیوان نجیبی است» بود.
کیوان: اگرچه می شد از یک جایی به بعد انتهای داستان را حدس زد اما در مجموع فیلم خوب و استانداردی بود. اکثر فیلم های ایرانی اینطور هستند که در انتهای فیلم از اینکه چرا برای دیدن آن وقت گذاشته اید تاسف می خورید.
*خب شما هم قرار است در همین فضا کار کنید...
خشایار: ما سعی می کنیم اگر قرار است فیلمی بسازمی، آن را در شرایط استاندارد تولید کنیم.
کیوان: مگر قرار است هرکسی که وارد سینما بشود فیلم بد بسازد؟
*به هر حال یکسری خط قرمز در سینمای ایران وجود دارد که نمی شود از آنها عبور کرد و شاید به همین دلیل است که انتهای داستان فیلم ها، بی منطق به پایان می رسد...
کیوان: مگر اصغر فرهادی با وجود همین خط قرمزها کار نکرد؟ او شاهکار بود و در نهایت اسکار را هم برد. من فکر می کنم خط قرمز فقط بهانه ای است برای توجیه کیفیت پایین فیلم ها...
خشایار: به نظر من این خط قرمزهایی که می گویی خیلی جاها باعث پیشرفت کار می شود. مثلا در مورد کلیپ سازی، ما چون نمی توانستیم سوسن را نشان دهیم آمدیم و دوربنی را در زاویه دید او قرار دادیم و همه اتفاقات را از دید سوسن خانوم می دیدیم. خب این ابتکاری بود که از محدودیت های ما ناشی شد. به نظر من اگر بخواهیم کار کنیم می توانیم در چهارچوب همین قوانین هم بهترین کار را ارایه دهیم.
منبع:bartarinha.ir
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید