کیم کارداشین یکی از افرادی است که حاضر به انجام هرکاری است که مشهور شود و نامش برسر زبانها باشد.
به تازگی تصاویری که گفته میشود مخفیانه از او گرفته شده، منتشر شده که نشان میدهد کیم کارداشین برای از بین بردن چین و چروکهای پوستش در حال تزریق بوتاکس است درحالیکه فقط 29سال سن دارد!!
کیم بدون تزریق هیچ ماه بیحس کنندهای این کار را انجام داد و به دوستانش گفت که واقعا دردآور است و مطمئنان این کار تا 40سالگی را دیگر انجام نمیدهم!
پس از انجام تزریق ، صورت او ورم کرد به گونهای که مجبور به شد قطعات یخ را برروی صورتش قرار دهد!
از بازیگران بیشتر بدانید
سایت معتبر سینه ریوو 10 بازیگر برتر تمام دوران را انتخاب کرده است. البته ستارگان مرد. انتخاب به گونه ای است که نمیتوان اعتراضی به آن کرد. هر 10 نفر از اسطوره های مسلم دنیای سینما هستند.
ترکیبی از 5 ستاره مدرن – براندو، پاچینو، نیکلسون، دونیرو و نیومن – و 5 ستاره کلاسیک شامل کری گرانت، جیمز استوارت، همفری بوگارت و هنری فاندا. انتخاب به گونه ای است که نمیتوان اعتراضی به آن کرد. هر 10 نفر از اسطوره های مسلم دنیای سینما هستند.
این سایت در مقدمه این انتخاب یک فهرست 10 نفره دوم را نیز منتشر کرده و نوشته که این 10 نفر نیز شایستگی حضور در هر فهرستی از بزرگ ترین ستاره های تاریخ سینما را دارند که در انتهای مطلب این فهرست نیز آورده شده است.
1 – مارلون براندو
2004-1924
اسطوره بازیگری. اولین نمونه اعلای مکتب آکتورز استودیو. با اعتماد به نفسی خیره کننده که گاه پهلو به پهلوی خودپسندی میزد. از دهه 40 و 50 با فیلم هایی مثل اتوبوسی به نام هوس، زنده باد زاپاتا و در بارانداز چهره شد و در دهه 70 با پدرخوانده به یک افسانه زنده بدل شد. برخلاف انتظار تعداد فیلم های بزرگش چندان زیاد نیست اما تاثیر موحشی بر نسل بعدی بازیگران گذاشته است. دلمشغولی های سیاسی و اقتصادی اش و میلش به انزوا کارنامه او را به اندازه کافی پبربار نساخته است. اما در همین معدود شاهکارهایش، نبولغ بی نظیر بازیگری اش با تمام وجود احساس میشود.
بهترین فیلم ها: اتوبوسی به نام هوس (1951)، در بارانداز (1954)، پدرخوانده
فیلم های مطرح دیگر: زنده باد زاپاتا (1952)، وحشی (1953)، شیرهای جوان (1958)، آخرین تانگو در پاریس (1973).
2 – آل پاچینو
1940-؟
در دهه 70 بهترین بازیگر دنیا بود. یک نیویورکی متوسط القامت با چهره ای خنثی و حتی میشود گفت روشنفکرانه با پدرخوانده چهره شد و با سرپیکو و بعدازظهر سگی و مترسک و پدرخوانده 2 (همگی ساخته شده در نیمه اول دهه 70) شهرتی افسانه ای یافت. از نیمه دوم دهه 80 اسیر مشوربات الکلی شد اما در دهه 90 با فیلم هایی مثل بوی خوش زن و مخمصه، بازگشتی خیره کننده داشت. موفقیت پیاپی فیلم های دوره اخیرش محبوبیت گمشده اش را دوباره احیا کرده است.
بهترین فیلم ها: پدرخوانده (1972)، بعدازظهر سگی (1975)، صورت زخمی(1984)
فیلم های مطرح دیگر: سرپیکو (1972)، پدرخوانده2 (1974)، مخمصه (1995)، نفوذی (1999)
3 – جک نیکلسون
1937-؟
قیافه سمپاتیک او راه را برایش هموار ساخته است. او به هیچ وجه زیبا نیست و حتی بارقه ای شیطانی در چهره اش احساس میشود اما از آن چهره هایی است که نمیتوان چشم ازشان برداشت. در دهه 70 در یک دوره شکوفایی حیرت انگیز کاراکترهایی را ایفا کرد که در هیچ سبک و سیاق بازیگری نمیگنجند و محصول نبوغ غریزی او به عنوان یک بازیگر فوق مدرن بودند. او به عنوان بازیگر از حس همذات پنداری تماشاگر میگریزد و او را به چالش میکشد. حضور او در هر فیلم یعنی سهمیاز جذابیت یک فیلم. او از اواخر دهه 60 تا امروز همیشه یکی از وزنه های هالیوود باقی مانده است.
بهترین فیلم ها: محله چینی ها (1974)، دیوانه از قفس پرید (1975)، تلالو (1980)
فیلم های مطرح: چند قطعه آسان (1971)، پستچی دوبار زنگ میزند (1979)، پتمن (1989)، بهترین شکل ممکن (1996)
4 – رابرت دنیرو
1943-؟
این بازیگر محبوب اسکورسیزی (او در 7 فیلم اسکورسیزی بازی کرده است) با بازی در فیلمی از کاپولا شهرت جهانی پیدا کرد. در پدرخوانده 2 و در نقش جوانی های دن کورلئونه. توانایی اش در نمایش خشم کنترل نشده، عصیان های ناگهانی و تلاطم های احساسی او را به بازیگر محبوب اسکورسیزی بدل کرد. چهره ایتالیایی تبار او موجب شد تا به شکل سنتی در نقش گانگسترها ظاهر و مشهور شود. از دهه 90 این پدیده مسلم بازیگری، استعداد کمیک خود را جدی تر گرفت و در مجموعه ای از فیلم های مردم پسند کمدی ظاهر شد (مثل این را تحلیل کن). او یکی از استوانه های بازیگری معاصر است که همچنان توانایی جذب مغناطیسی تماشاگر را داراست اما مدت هاست که نقش مهمیایفا نکرده است.
بهترین فیلم ها: پدرخوانده 2 (1974)، راننده تاکسی (1975)، گاو خشمگین (1980)
فیلم های مطرح: سلطان کمدی (1982)، روزی روزگاری آمریکا (1984)، مخمصه (1995)، کازینو (1996)
5 – پل نیومن
2008-1925
در دهه 50 به عنوان جانشین جیمز دین جوانمرگ ظاهر شد. در نقش جوان عترض احساساتی منزوی اما به سرعت نشان داد که توانایی های فراتری از آن بازیگر فقید را در چنته دارد. بدون آن حس خوددلسوزی آزارنده جیمز دین. او به سادگی در نقش هایش میلغزید و به راحتی توانست در قالب کلاسیک بازیگران هالیوود جای بگیرد. او از آن دسته بازیگرانی است که در یادآوری فیلم ها و شخصیت هایی که بازی کرده ناخودآگاه لبخندی بر صورتتان مینشیند. او در دهه 60 ستاره بی رقیب سینمای جهان بود. شهرت او در دهه 70 رو به زوال رفت و در دهه 80 (به رغم بردن یک اسکار) خاموش شد.
بهترین فیلم ها: گربه روی شیروانی داغ (1958)، بیلیاردباز (1961)، لوک خوش دست (1967)
فیلم های مطرح: هاد (1963)، مرد (1966)، بوچ کسیدی و ساندنس کید (1969)، نیش (1973)
6 – کری گرانت
1986-1904
او را میتوان عصاره تمام فضائل بازیگری هالیوود دانست. نمایشی از طنز، چهره جذاب، زمان سنجی و توانایی های استاندارد بازیگری. او از ابتدای دهه 30 تا نیمه دهه 60 به مدت 35 سال ستاره مسلم سینما باقی ماند و با مجموعه ای از مشهورترین کارگردانان هالیوود همکاری کرد. شیوه سهل و ممتنع او در بازیگری هرگز در سینما تکرار نشده است. او متخصص بازی در فیلم های کمدی بود اما در نقش های درام نیز جلوه فراموش ناشدنی دارد. تاثیر او بر بازی ستارگانی مثل تام هنکس و جورج کلونی محسوس است. او از آن دسته ستارگانی است که هرگز به اسکار نزدیک هم نشد.
بهترین فیلم ها: نگهداری از بیبی (1938)، بدنام (1946)، شمال از شمالغربی (1959)، معما (1964)
فیلم های مطرح: حقیقت تاسفبار (1938)، فقط فرشته ها بال دارند (1939)، ارسنیک و توری کهنه (1944)، ماجرای به یادماندنی (1957)
7 – جیمز استوارت
1997-1908
مرد نجیب سینما کمی پس از کری گرانت جلوه کرد و یک دهه پس از او از سینما کناره گرفت. این یعنی 40 سال بازی در سینما در بالاترین سطح ممکن. قامت بلند و احساسی را عدم تعادل روحی را به تماشاگر منتقل میساخت که باعث جلب همدلی تماشاگر میشد چهره او به رغم خوشایند بودن هیچ ارتباطی با قهرمان استاندارد آمریکایی نداشت. او ایفاگر نقش مردانی اخلاق گرا، کمی رمانتیک با حسی از طنز و درگیر مشکلات روزمره زندگی بود. ردپای او بر بی شمار شاهکار سینمایی از بزرگترین کارگردانان سینماب ه چشم میخورد و در همه این فیلم ها او کار خودش را به بهترین شکل ممکن انجام داده است.
بهترین فیلم ها: مغازه سرنبش (1940)، چه زندگی شگفتی (1946)، پنجره عقبی (1954)، سرگیجه (1958)
فیلم های مطرح: آقای اسمیت به واشنگتن میرود (1939)، داستان فیلادلفیا (1940)، مهمیز برهنه (1953)، مردی که لیبرتی والانس را کشت (1961)
8 – همفری بوگارت
1957-1899
بوگارت جدا از ظرفیت های بازیگری اش بیشتر به عنوان یک شمایل در سینما حضور دارد. نمایشی عینی از کلبی مسلکی، تلخ اندیشی، وارستگی اخلاقی و در ترکیب با یک زبان گزنده و نیشخندهای ملایم. او در دهه 30 با سینمای گانگلستری شروع کرد اما در دهه 40 در زمان اوج گیری سینمای سیاه به عنوان چهره اصلی این نوع سینما مشهور شد. نمیتوان ارزیابی دقیقی از توانایی های او به عنوان یک بازیگر انجام داد. افسانه پیرامون او چنان با واقعیت ترکیب شده که سخت است بوگارت حقیقی را تشخیص داد. مرگ او در سن 58 سالگی این افسانه را تشدید کرد.
بهترین فیلم ها: شاهین مالت (1941)، کازابلانکا (1942)، خوب ابدی (1946)، در مکانی خلوت (1950)
فیلم های مطرح: سی یرای مرتفع (1940)، داشتن و نداشتن (1944)، گنج های سی یرا مادره (1948)، قایق آفریکن کویین (1951)
9 – گری کوپر
1961-1901
گری کوپر از سینمای صامت در مقام یک ستاره شروع کرد و در دهه های 30 و 40 و 50 این مقام را حفظ کرد. در پشت چهره و کاراکتر موقر او نوعی بازیگوشی کودکانه احساس میشد. در صدا و حرکاتش خامی موج میزد اما همه اینها مانع نشد که او در مقام قهرمان نمونه آمریکایی محبوبیت خارق العاده ای نیابد. تا آنجا که طعنه ادبی رومن گاری به افسانه از رنگ و رو رفته آمریکا، نام خداحافظ گری کوپر را بر خود گرفت. از چهره کوپر نوعی سلامت روان نیرومندی و حس نیت تراوش میکرد اما در دهه 50 به شکل متناقضی در بهترین فیلم هایش نوعی نااستواری و اضطراب را به نمایش گذاشت که نشانه ای از کمال دیررس بازیگری او بود.
بهترین فیلم ها: گروهبان یورک (1940)، ماجرای نیمروز (1952)، عشق در بعدازظهر (1957)، مردی از غرب (1958)
فیلم های مطرح: آقای دیدز به شهر میرود (1936)، زنگ ها برای که به صدا درمیآیند (1943)، سرچشمه (1949)
10- هنری فاندا
1982-1905
یکی دیگر از بلندقامتانی که در دهه 30 در سینمای آمریکا درخشیدند (گرانت، استوارت، کوپر و جان وین نیز همگی از قدی بالای 185 برخوردار بودند) در چره او نوعی رمانتیسیم ویکتوریایی موج میزد اما به سرعت نشان داد که در عرصه کمدی نیزی بازیگر مطرحی است. فاندا از 1935 بازیگری را آغاز کرد و در سال 1981 در آخرین فیلمش یعنی برکه طلایی ظاهر شد. 46 سال بازی و جالب آنکه برای آخرین فیلمش بالاخره برنده اسکار شد. در این میان از اواخر دهه 40 تا نیمه دهه 50 به شوق بازی در تئاتر سینما را به طور موقت ترک کرد. او یکی از شمایل های وقار عمیق مردانه در سینماست.
بهترین فیلم ها: خوشه های خشم (1940)، لیدی ایو (1941)، کلمنتاین عزیزم (1946)، 12 مرد خشمگین (1958)
فیلم های مطرح: تنها یک بار زندگی میکنی (1937)، آقای لینکلن جوان (1939)، مرد عوضی (1957)، روزی روزگاری در غرب (1969)
فهرست دوم 10 بازیگر بزرگ دیگر
11 – مارچلو ماسترویانی 12 – جان وین 13 – گریگوری پک 14 – اسپنسر تریسی 15 – ژان گابن 16 – برت لنکستر 17 – الک گینس 18 – جیمز دین 19 – تام هنکس 20 – دانیل دی لوییس
منبع: 7sobh.com
از بازیگران بیشتر بدانید
عشق از نگاه فرشتههای جنگ
وقتی گفت قبل از «وضعیت سفید» در فیلم «کودک و فرشته» نقش فرشته را بازی کرده است، صحنههای جنگی این فیلم در ذهنم مرور شد و یاد چهره دختر نوجوانی افتادم که با مهارت زیاد در این فیلم نقش دختر خرمشهری را بازی میکرد که در وسط جنگ گیر افتاده بود.
او شباهت زیادی به شیرین داشت. دختری معصوم که در وضعیت سفید، هم اصل است هم نیست. فرشته حالا شیرین شده بود.
مونا احمدی، بازیگر این دو نقش متولد سال 69 است و این روزها در در رشته کارشناسی تئاتر درس میخواند.
خودش میگوید وقتی در سریال وضعیت سفید بازی میکردم، کنکور شرکت کرده بودم اما هنوز دانشگاه سراسری قبولیها را اعلام نکرده بود، اما در دانشگاه آزاد رشته تئاتر قبول شده بودم.
با مونا احمدی به گفتوگو نشستیم تا این بازیگر تازه نفس از انگیزههایش برای بازیگری و وضعیت سفید بیشتر برایمان بگوید.
قبل از وضعیت سفید تجربه سنگین بازی در نقش فرشته را در یک فیلم جنگی کودک و فرشته داشتهاید. اما در گفتوگویی خوانده بودم حمید نعمتالله گفته بود جایی شما را دیده و همانجا شما را برای بازی در نقش شیرین انتخاب کرده است...
بله! آن زمان آقای نعمتالله نمیدانستند که من قبلا در فیلم کودک و فرشته بازی کردهام.
پس بهتر است برای آشنایی بیشتر با شما این سوال را بپرسم که چگونه برای بازی در فیلم کودک و فرشته انتخاب شدید؟
من قبل از بازی در فیلم کودک و فرشته در هنرستان درس تئاتر میخواندم. چند نفری بودیم که از طرف هنرستان برای بازی در این فیلم به خانم مهتاب نصیرپور که از نوجوانان دختر برای بازی در این فیلم تست بازی میگرفتند، معرفی شدیم و از میان آنها من برای نقش فرشته انتخاب شدم. قبل از این هم وقتی خیلی بچه بودم در یک اپیزود از سریال پنجره بازی کرده بودم.
بازی در نقش فرشته برایت سخت نبود؟ چون فیلم کودک و فرشته پر بود از انفجار و آتش و جنگ. در سنی که داشتید از این همه انفجار و صدای گلوله و... نمیترسیدی؟
17 ساله بودم که در این فیلم بازی کردم. اتفاقا در آن سن، ترس زیاد معنایی ندارد چون در این سن خطر کردن جذاب است. بیشتر هیجانزده بودم.
آن صحنهها و تجربه جنگ از نزدیک باید برایت جالب باشد، چون نسل شما جنگ را از نزدیک تجربه نکرده است و در آن زمان متولد نشده بودید. تجربه صحنههایی که بسیار شبیه جنگ واقعی بود برایت چگونه بود؟
درست است که من و همنسلانم سالهای جنگ را ندیدهایم و خاطره شخصی از آن نداریم اما همه ساله در هفته دفاع مقدس ما را با جنگ و تبعات آن آشنا میکنند. به همین دلیل چندان با این موضوع بیگانه نیستیم.
وقتی برای بازی در فیلم کودک و فرشته به خرمشهر وارد شدم واقعا جنگ را در همه جای این شهر لمس کردم، از ترکشهایی که هنوز اثرات آنها بر در و دیوار شهر دیده میشود. حتی در نگاه مردم خرمشهر میتوان جنگ و اثرات آن را دید. البته این را هم اضافه کنم ما که سالهای جنگ را تجربه نکردهایم با جنگ از طریق کتابها، مقالات، فیلمها و سریالها آشنا شدهایم. اما فیلم کودک و فرشته مرا با ابعاد گستردهتری از جنگ آشنا و اتفاقات آن را برایم ملموستر کرد.
برگردیم به وضعیت سفید. در این سریال مقابل تعداد زیادی بازیگر حرفهای و غیرحرفهای بازی کردهاید. این حضور چگونه تجربهای بود؟ آیا حرفهایها باعث شدند آموختههایت درباره بازیگری بیشتر شود؟
درباره بازیگر حرفهای و غیرحرفهای دیدگاه خاص خودم را دارم. برخی بازیگران سالهاست در نقشهای مختلف بازی میکنند، اما هنوز حرفهای نشدهاند. برخی هم هستند که در اولین حضور خود کاملا حرفهای ظاهر میشوند. من در فیلم کودک و فرشته با بازیگرانی مانند افشین هاشمی و مریم مقدمی همبازی بودم که از آنها خیلی یاد گرفتم. در آن کار، اصول بازیگری را از بازیگران مقابلم بیشتر یاد گرفتم. در وضعیت سفید هم سعی کردم از همه بازیگرانی که بیشتر با آنها همبازی بودم، اصول بازیگری را بیاموزم.
ابتدای وضعیت سفید، شیرین شخصیتی بود که از انفجار و جنگ ترس شدیدی داشت و شما این ترس را خیلی خوب در بازیتان نشان دادید. احتمالا بازی در فیلم کودک و فرشته و تجربه صحنههای جنگی در آن فیلم برای نمایش حس ترس در وضعیت سفید به شما کمک کرد؟
بله. اما همه سعیام این بود که بازیام در نقش شیرین شبیه بازیام در فیلم کودک و فرشته و نقش فرشته نشود. در قسمت دوم سریال گفته شد شیرین و خانوادهاش در شهری نزدیک منطقه جنگی زندگی میکردهاند. پدرش خبرنگار بوده و از مناطق جنگی گزارش تهیه میکرده، بنابراین شیرین شخصیتی ناآشنا با جنگ نیست. من هم در عین حال که تلاش میکردم بازیام شبیه فرشته نباشد اما گاهی از آن تجربه استفاده کردم، چون فرشته و شیرین کاملا با هم فرق دارند.
شیرین خیلی آرام و ساکت بود، اما به مرور بیشتر خودش را نشان میدهد. با امیر رودر رو میشود و با او صحبت میکند. این تحول شخصیتی شیرین را چطور ارزیابی میکنید؟
هر چه داستان جلوتر میرود، امیر تلاش میکند به شیرین نزدیکتر شود و این روش امیر، شیرین را به واکنش وامیدارد. شیرین دوست ندارد امیر با رفتارهایش نظر دیگران را نسبت به شیرین تغییر دهد یا او را در مرکز توجه دیگران قرار دهد.
یعنی امیر هر چه عاشقتر میشود، شیرین از او دورتر میشود؟
بله! چون شیرین رفتارهای امیر را نمیپسندد و با آنها مقابله میکند. او به امیر و واکنشهایش حساس شده و تلاش میکند از او فاصله بگیرد.
نسبت به سنی که شما و یونس غزالی (امیر) دارید و از دریچه نگاه کسی که سن و شرایط سنی امیر و شیرین را درک میکنید، رابطه عاطفی امیر و شیرین را چگونه میبینید؟
این رابطه عاطفی یکطرفه و از جانب امیر است. رابطه عاطفی دو طرفه بین آنها هیچ وقت شکل نمیگیرد و چیزی که این رابطه را قشنگ کرده، دستنیافتنی بودن شیرین است. امیر همه تلاش خود را میکند اما راهی پیدا نمیکند. در این عملها و عکسالعملها بیننده با امیر بیشتر همراه میشود، چون لطفها و تلاش او را نسبت به شیرین میبیند، اما شیرین همه آنها را نادیده میگیرد و به امیر هیچ توجهی نمیکند.
الان که سریال را میبینید، تلخی شیرین را هم احساس میکنید؟
بله! شیرین کمی تلخ است، چون شرایط زندگی و خانوادگیش کاملا با امیر فرق دارد. شیرین جنگ را از نزدیک لمس کرده و تحت تاثیر افکار پدرش هم هست. او اخبار جنگ را از طریق روزنامه و رادیو پیگیری میکند، اما امیر تنها کارش این است که هر طور شده به شیرین نزدیک شود و این نوع رفتار برای شیرین قابل قبول نیست چون او در جنگ همسن و سالان امیر را دیده که کارهای بزرگی انجام میدادند.
امیر بازی کاملا بیرونی دارد و بازی شما خیلی درونی است. این نوع بازی خواسته کارگردان بود یا درام و فیلمنامه به شما، نوع بازیتان را دیکته میکرد؟
فیلمنامه کاملا چنین بازیای را از ما میخواست و راهنماییهای آقای نعمتالله هم ما را به نوع بازی و شخصیتهایمان بیشتر آشنا میکرد. درونگرایی شیرین از این بابت هم جذاب است که او کمتر احساسات و هیجانات خود را بروز میدهد، اما در مقابل بمباران آنقدر ترس دارد که این ترس را بوضوح به نمایش میگذارد.
جالب اینجاست که آقای نعمتالله برای شخصیت شیرین میزانسن خاصی در نظر گرفته بودند. نماهایی که از شیرین گرفته شده بیشتر از پشت پنجره است. یعنی دوربین زیاد به او نزدیک نمیشود. یعنی بیننده هم نباید زیاد به او نزدیک شود. بیشتر اوقات او از دید امیر نشان داده میشود.
این میزانسن شاید به این دلیل است که دستنیافتنی بودن شیرین را بیشتر نشان دهد. اما این عشق را به نوعی میتوان نخ تسبیح سریال هم دانست.
این به اصطلاح نخ تسبیح بودن رابطه عاطفی شیرین و امیر، مربوط به شخصیت امیر است که همهجا هست. به خانه شخصیتهای مختلف داستان میرود و باعث میشود حرفها و ماجراها بین شخصیتهای مختلف جریان یابد و آنها را به نوعی به هم نزدیک کند.
نقش فرشته در کودک و فرشته اصلی بود، اما در وضعیت سفید در حاشیه هستید و بیشتر در توهمات امیر دیده میشوید به همین دلیل شاید بینندهها خیلی شیرین را جدی نگیرند.
در کودک و فرشته بجز در دو سکانس که بیشتر از دو سه دقیقه نبود در بقیه حضور داشتم، اما در وضعیت سفید کمتر دیده میشوم. اما همین حضور کمرنگ باعث شده بود انرژی بیشتری برای بازی در نقش شیرین بگذارم. باید جوری بازی میکردم که بیننده متاثر شود.
همین باعث میشد در طول کار اضطراب بیشتری داشته باشم. اما اینکه چون شیرین در رویا و توهم امیر است مردم او را دستکم بگیرند و در نتیجه بازی من اهمیت نداشته باشد، اصلا درست نیست و امیدوارم چنین هم نباشد. چون من برای بازی در وضعیت سفید خیلی انرژی گذاشتم. باید دو جور بازی ارائه میدادم. یک بازی بیرونیتر و واقعیتر برای سکانسهایی که در رویای امیر نیستم و یک بازی درونیتر برای سکانسهایی که در توهم امیر با او روبهرو میشوم. این دو جور بازی واقعا دشوار بود و امیدوارم مردم شیرین را ببینند و او را دوست داشته باشند.
از بازیگران بیشتر بدانید
بازیگر و مدل مشهور هالیوود ( کیم کارداشیان ) چادر به سر کرد !
کیم کارادشیان، مدل، خواننده و سلبرتی مشهور چند روز برای انجام یک سفر تبلیغاتی به همراه مادرش به شهر دوبی آمده است وی با حضور در یک مرکز خرید به ناگاه به یک مغازه برقع فروشی(چادر روبنده دار) مراجعه کرد و به همراه مادرش ضمن خرید یک جفت برقع با حجاب در شهر به قدم زدن پرداختند.
عده ای از فعالان حقوق زنان به جهت اینکه این کار کیم کارداشیان را تبلیغ باری پوشیدن برقع میدانند از این کار او انتقاد کرده اند ولی خود کیم کارداشیان میگوید تنها محض تنوع و به احترام سنن کشوری که میزبانش بوده این لباس را به تن کرده است.
کیم کارداشیان بعد از پوشیدن چادر گفت: « زیبایی حجاب زنان مسلمان در نوع خود جالب توجه است و من بسیار آنرا می پسندم» کارداشیان که بار اول است از خاورمیانه دیدار می کند با پوشش حجاب اسلامی به قدم زدن در خیابانهای دوبی پرداخت.
لازم به ذکر است موج اسلام گرایی سالهاست که در اروپا و آمریکا قوت گرفته و حتی به خواننده ها و بازیگران هالیوودی نیز رسیده است.
از بازیگران بیشتر بدانید
و این هم آقای پنج میلیاردی
در میان این تعداد سوپراستار و بازیگر و هنرور پرافاده، رضا عطاران، از آنجا بیهمتاست که چیزی نیست غیر از آنی که انتظار داریم. او بعد از موفقیت خیرهکننده فیلم آخرش، هنوز همان آقای جبلی است. همان رضا عطاران که سالها پیش بود.
از تلخیها دوری میکنم
زنـدگـی به سبک خیام
رمز و راز زندگی بازیگر رکوردشکن سال چیست؟
آقای جبلی روبهروی ما نشسته بود. بدون آن موهای افشان و آن عینک غلطانداز. آقای جبلی، همان معلم بیدستوپا و تودل بروی دبیرستان دختران المپیادی. این، بعدازظهر جمعهای بود که گفتوگو با رضا عطاران دلپذیرترش کرد. وقتی که کارتان روزنامهنگاری در حوزه سینما و تلویزیون باشد، این بعدازظهر را از یاد نخواهید برد. در میان این تعداد سوپراستار و بازیگر و هنرور پرافاده، رضا عطاران، از آنجا بیهمتاست که چیزی نیست غیر از آنی که انتظار داریم. او بعد از موفقیت خیرهکننده فیلم آخرش، هنوز همان آقای جبلی است. همان رضا عطاران که سالها پیش بود. در این گفتوگو از سادگیاش، از بیخیالیاش و حسی که هی به ما میگفت او سرکارمان گذاشته، لذت بردیم. از تکجملههایش و خندههایی که درست مثل خندههای آقای جبلی بود. خندههایی که گرچه در خود فیلم به آن نمیخندیدند، اما ایرانیها را رودهبُر کرده است. اگر میخواهید بدانید چرا همه رضا عطاران را دوست دارند، بد نیست که این گفتوگو را هم بخوانید. گفتوگو درباره مردی که هرگز نمیتواند گریه کند.
بازیگران طنز، جدی گرفته نمیشوند
اینکه وقتی مردم ما را میبینند به فکر خنده و شادی میافتند، خیلی بد نیست، اما این مساله به مرور باعث این شده که بازیگران طنز در ایران خیلی حالشان خوب نباشد. اصولا یک بازیگر دوست دارد در ژانرهای متنوع نقشآفرینی کند، اما در ایران خیلی سریع در یک کلیشه تثبیت میشود.همین مساله باعث شده خیلی از بازیگران طنز که هیچوقت جدی گرفته نشدند، سرخورده شده و اتفاقهای خوبی برایشان نیفتد. در خیلی از جاها که برایشان مهم است، تحویل گرفته نمیشوند؛ مثلا در جشنوارهها. البته خوشبختانه همهجا ما را دعوت میکنند، اما وقتی پای جایزه دادن وسط میآید، خبری نیست. خود خانم آسایش که امسال به دلیل نقشآفرینی در یک نقش طنز جایزه گرفت، در اصل بازیگر جدی است و به عقیده من اگر یک بازیگر کمدی بود، این جایزه را به او نمیدادند. اینطور میشود که بازیگران طنز به مرور به ورطه بازی در فیلمهایی که خیلی جالب نیست و خودشان هم خیلی دوست ندارند، میافتند. خود من هم فیلمهایی بازی کردهام که جالب نبوده.
من و مدیری در هملت
در کارهای نمایشی که انجام میدادیم، در عین حال که همهچیز جدی بود، خودم احساس میکردم که تماشاچی با ناخودآگاه من که به طنز میزد، بیشتر همراه است. مثلا دو نمایش کار کردم با دکتر قطبالدین صادقی. نمایشهای هملت و سیمرغ. من و آقای حسن خلیلیفر نقش دوستان هملت را داشتیم. یادم هست با وجود اینکه نقش جدی بود، تماشاچی میخندید. در سیمرغ هم من یکی از 30 مرغ بودم که باز هم همین اتفاق میافتاد. در نمایش هملت مهران مدیری هم نقش لاهرتیس برادر اوفیلیا را بازی میکرد. با هم همانجا آشنا شدیم. دو، سه سال بعد از این، هسته اولیه گروه ساعت خوش در نوروز 72 شکل گرفت که شامل مرحوم داوود اسدی، ارژنگ امیرفضلی و مهران مدیری بود که بعد قرار شد ساعت خوش را با بازیگران بیشتری کار کنند. در مرحله اول از 70 نفر تست گرفتند که من در آن حاضر نبودم، اما مدیری بعدا یادش آمده بود و با من تماس گرفت و من هم به گروه ملحق شدم. سعید آقاخانی هم از بچههایی بود که در هملت کار کرد. یوسف صیادی هم در سیمرغ حضور داشت و از همین طریق ساعتخوشی شد.
تقدیر بیتقصیر نیست
مراقبت یکی از مهمترین نکات برای موفقیت است، اما من خیلیها را میشناسم که بیشتر مراقبت میکنند، کتابهای بیشتری میخوانند و... ولی اتفاقات خوبی برایشان نمیافتد. علت این موضوع را نمیدانم. اما برای بعضیها اتفاقات خوبی میافتد و برای بعضیها هم نه. مثلا خود من داشتم زندگیام را میکردم که یکهو ساعت خوش پیش آمد و ما رفتیم جلو.
مطالعه را دوست ندارم
زشت است بگویم، اما من مطالعه را اصلا دوست ندارم، همانطور که دوست ندارم کسی هنر را به من آموزش بدهد. من در این مورد تجربه کردن را ترجیح میدهم. البته علت اینکه مطالعه نمیکنم، این است که قبلا تاثیر کتابها را روی خودم دیدهام، مثل وقتی که سری کامل کتابهای کامو را خواندم. من زود تحت تاثیر قرار میگیرم و بنابراین از خواندن اجتناب میکنم. راهحل من نوشتن درباره چیزی است که باید دربارهاش بخوانم. البته من دارم از همه یاد میگیرم، اما درس گرفتن را دوست ندارم. دانشگاه را هم به همین دلیل رها کردم.
من و همسر بازیگرم
دغدغههای امروز من شبیه به آدمی است که زن دارد، 16 سال است ازدواج کرده و کارگردان است. مهمترین چیز هم در زندگیام، کار است.
همسر من در اوایل زندگی مشترک تئاتر کار میکرد، اما یواشیواش بیخیال شد. البته الان گهگاه بازی میکند.
مثلا در فیلم صندلی خالی بازی کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر شد. کارش خیلی خوب است اما ظاهرا خیلی علاقه ندارد.
البته نگاه او جدی است و از دست من حرص و جوش میخورد.
مدیری ظاهرا با زندگی حال نمیکند
بزرگترین ویژگی مهران مدیری به عقیده من هوش سرشاری است که دارد و توانایی جمع کردن آدمهایی که البته آنها جنم خوبی در بازیگری طنز دارند و امتحانشان را پس دادهاند. او سالهای سال در اوج بوده و مردم دوستش دارند و این چیز کمی نیست. البته او ظاهرا خیلی با زندگی حال نمیکند. من چون خیلی رفت و آمدی با مدیری ندارم، در این مورد نمیتوانم اظهارنظر کنم.
نه مظلومم، نه غمناک
من اصلا بلد نیستم جوک تعریف کنم. یعنی وقتی یک جوک خوب را برای بقیه بازگو میکنم، کلا طوری تعریفش میکنم که حتی یک نفر هم نمیخندد. این یکی از خصوصیات من است. اما فکر میکنم چهرهام به من کمک کرده تا کمی به عنوان یک بازیگر طنز، جا بیفتم. ضمن اینکه علاقه زیادی هم دارم. البته چهرهام یک کمی مظلوم است و این چیزی است که من از آن حسابی سوءاستفاده کردهام. بهخصوص در دوران دبیرستان که همه فکر میکردند بچه درسخوانی هستم. مرا میگذاشتند مبصر در حالی که من رهبر شلوغیها و شیطنتها بودم. البته وقتی که مدیر و ناظم میآمدند، دوباره من همان آدم مظلومه میشدم و اگر با کسی هم مشکل داشتم، کارش ساخته بود!
پدرم به هنر علاقهای ندارد
17 سال پیش که ساعتخوش را بازی کردم، 27 سالم بود. آن موقع در اکثر مصاحبهها راجع به کودکی، خانواده و... حرف میزدم و آخرش کار به جایی رسیده بود که همه میدانستند که من قورمهسبزی دوست دارم. اما برای اینکه شما هم بدانید، ما یک خانواده 6 نفره بودیم. چهار برادر و خواهر. این خانواده ربطی به هنر نداشت، اما از سال 58 و 59 کار هنر را شروع کردم، در حالیکه سنی هم نداشتم.
در کوچه بچهها را جمع میکردم و نمایش اجرا میکردم. همیشه هم اجراها مربوط به زمانی بود که پدرم نبود. او موافق کار من نیست. پدر من کارمند دفتر ترمینال اتوبوسرانی بود و هنوز هم علاقهای به کار من ندارد. یک بار پدرم وسط یک اجرای خانگی سر رسید و همه میهمانان را ریخت بیرون!
روی بچهنداری توافق داریم!
من و همسرم بچههای مردم را دوست داریم، اما تصمیمی برای پدر و مادر شدن نگرفتهایم
مردم با اسم کوچک صدایم میکنند
من ماشین ندارم و رانندگی نمیکنم و همین باعث میشود که خیلی بیشتر با مردم باشم و از حرفهای آنها استفاده کنم. نمیدانم دلیلش چیست، اما مردم به راحتی درباره مشکلاتشان با من صحبت میکنند. حتی مرا با اسم کوچک -رضا- صدا میکنند. مردم به من اطمینان میکنند، اما اشتباهشان همینجاست! (خنده)
هیچوقت از پا نمیافتم
بازیگری تنها راهی است که میتوانم از آن راحت زندگی کنم و بهترین راهی است که میتوانم به زندگی زیاد فکر نکنم. بنابراین اگر یکی، دو کار نهچندان خوب در بین کارهایم اتفاق افتاد، نباید همهچیز را کنار بگذارم و افسرده بشوم. باید به دنبال راه فرار باشم و آن را جبران کنم. در این مورد نمیتوانم زیاد توضیح بدهم، چون احتیاج به صراحتی دارد که الان همراهم نیست.
بازیگری، 15 سال است و بعد...
پول را دوست دارم؟ بله. البته الان دیگر نه. خیلی از کارهایی را که دوست داشتم انجام دادهام و حالا در نقطه صفرم. به نظر من درباره ثروت بازیگرها یا کارگردانها قضاوت درستی نمیشود. چون کار ما مقطعی است. مثلا خود من امسال فقط در کار خودم بازی کردم، چون اولین فیلمم هم بوده، قرارداد خیلی خوبی نبستم. فرض کنید من تا آخر سال دو کار دیگر هم بکنم. فرض کنید این موفقیتها تا پنج سال دیگر هم ادامه داشته باشد، خب، بعد از این چه میشود؟ خیلی از بازیگرانی که سه دهه پیش بیشترین دستمزد را میگرفتهاند، بروید ببینید شرایط زندگیشان چطور است. بازیگری یک مقطع 10 تا 15 ساله دارد. هرکسی را ببینید که مسن است و قبلا شرایط خوبی داشته، الان این وضعیت را ندارد.
من باور نمیکنم که بازیگری برای حضور در یک سریال، ماهی 50 میلیون تومان دستمزد میگیرد. همیشه این ارقام غیرموثق است و بالا و پایین گفته می شود. البته هرچهقدر هم که این دستمزد بالا باشد، باز هم قرار است از این پول در طول عمر استفاده شود که با توجه به اینکه بازیگرها عموما دوراندیشی اقتصادی ندارند، بعد از پنج، شش سال این پول تمام میشود.
کار دوم
نهتنها من که همه بچهها دنبال این هستند که کنار این کار، یک کار دومی انجام بدهند. وقتی دور هم جمع میشویم، از هم سوال میکنیم چه شد آن کار؟ آن رستورانی که قرار بود بزنی، به کجا رسید؟ ولی هیچوقت این حرفها به جایی نمیرسد. خود من تنبلی مفرطی دارم و فکر اقتصادی خوب هم ندارم. خیلیها زدند به یک کاری و آن چیزی را هم که داشتند، از دست دادند. در کل شرایط خیلی جالب نیست. حتی اگر خبر سراسری اعلام کند فلانی 100 میلیون و دیگری 50 میلیون گرفته، اما آن بازیگر 100 میلیونی بنده خدا چهار سال است کار نکرده و از همه ما بدبختتر است!
عکس من در عکاسی
آن عکاسیای که عکس مرا به عنوان تابلو استفاده میکند، یک دوست است که بدهبستان مالی خاصی بینمان برقرار نیست.
بازی من به کارهای مدیری نمیخورد
بزرگترین ویژگی ساعتخوش تنوع نقشهایش بود. مثلا نادر سلیمانی، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، من، رامین ناصرنصیر، رضا شفیعیجم، خود مهران مدیری، حمید لولایی و... هرکدام یکجور بودند و یکجور بازی میکردیم. مثلا ارژنگ نقشهای فانتزی را دوست داشت و داوود اسدی خدابیامرز، طنزهای جدی را بازی میکرد که معنای فلسفی داشت. من و سعید آقاخانی کار رئال دوست داشتیم که همین حالا هم همان سلیقه را داریم. علت اینکه من بعدا با مهران مدیری کاری انجام ندادم، همین است. چون با وجودی که دوست داشتم، اما کاراکتر بازیام به نقشهای او نمیخورد و به من نمیچسبد. من واقعا دوست داشتهام که با مدیری کار کنم، اما نشده. از خدایم است که مدیری در یکی از کارهای من بازی کند، اما از نقشهایی که رد میکند، مطمئن میشوم که حتما با من کار نخواهد کرد.
اولین برخورد با رامبد
اولین تجربه کارگردانی من «سیب خنده» بود که برای گروه کودک شبکه اول انجام دادم. رامبد جوان در همان زمان داشت کار «خانواده سبز» را با همان دفتر با مرحوم شکیبایی و بقیه انجام میداد. ما در آن سالها با هم آشنا شدیم و سال بعد هم در «سرزمین سبز» با هم کار کردیم. رامبد آدم خوب، درست و البته رکی است. در این خصوصیت اخیر، من کاملا برخلاف او هستم.
من خودم را بازی میکنم
به نظر من بزرگترین بخش کار هر کارگردان، انتخاب بازیگر است و اگر انتخاب بازیگر درست باشد، 70 درصد کار حل شده است. من خیلی در پیشتولید کار به این موضوع دقت میکنم. اینکه سوال میکنید چرا من نقش آدمهای آسمان جُل را بازی میکنم، به این دلیل است که شما باور نخواهید کرد که من یک آدم پولدار هستم. این را قبلا امتحان کردهام. در فیلم کلاهی برای باران، قرار بود نقش آدم پولداری را بازی کنم که به دزدی علاقه داشت، اما در نهایت باز اتفاق دیگری افتاد و اتفاقا راه درست را رفتیم. حالا هر بازیگری وقتی در نقش فرو میرود، بهتر است نقش را از وجودش بگیرد. من فکر میکنم این سربههوایی، جدی نگرفتن کارها و شوخی کردن با همه چیزهای اطراف در من هست و از آن استفاده میکنم. من به خودم آموزش دادهام که اینطور باشم تا اتفاقات جدی دنیا رویم تاثیر نگذارد.
وقتی متن ورود آقایان ممنوع را خواندم...
اولین بار که فیلمنامه ورود آقایان ممنوع را خواندم، سه سال پیش بود. این فیلم قرار بود در دفتر آقای منوچهر محمدی توسط خانم مرضیه برومند ساخته شود و من هم همین نقش آقای جبلی را داشتم. همان وقت من فکر میکردم برای این متن یک اتفاقی میافتد. آن زمان نشد ولی سری بعد که رامبد جوان کارگردان شد، دیدم شرایط همانطور خوب است و متن هم بهتر شده. پیشنهاد خوبی بود، قبول کردم و واقعا راضیام. برای خود من موفقیت فیلم بیشتر از حد انتظار بود.
از بازیگران بیشتر بدانید