آثار هنری زیبا از دیمیتری لایگی (+ تصاویر)
دیمیتری لایگی یک گرافیست از تاشکند ازبکستان است که در سال 1986 متولد شده است. او با تصاویر کار می کند و سبکش بسیار زیبا و منحصر به فرد است.
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
آثار هنری دیمیتری لایگی
منبع : topnop.ir
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
جدیدترین عکس های هیفا وهبی خواننده لبنانی
هیفا وهبی خواننده، مدل و بازیگر لبنانی است که در دنیای عرب با برگزیده شدن در مقام دوم «دختر شایسته لبنان» به شهرت رسید و پس از آن با انتشار آلبوم هو الزمن خوانندگی را آغاز کرد.
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
جدیدترین عکس های هیفا وهبی
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
رازهای زندگی رضا صادقی که نمیدانستید!
گوشه های ناگفته از زندگی پادشاه رنگ ها
رضا صادقی یکی از پرطرفدارترین خوانندههای پاپ ایران است. خوانندهای که راه سختی را طی کرد تا به اینجا رسید. خوانندهای شهرستانی با صدایی خاص و سبکی متفاوت که در تهران همانقدر او را دوست دارند که در بندر. رضا صادقی زندگی پرفراز و نشیبی داشته که گزیدهای از آن را در اینجا میخوانید.
یک
مهتاب بود. باد در کوچههای گلی تاریک میپیچید. پنجره خانههای کاهگلی یکییکی تاریک میشد و خبر از خواب آرام ساکنان میداد. جیرجیرکها در کوچهها آواز میخواندند و باد صدای عوعوی سگها را از کوچهها میگذراند و به خانهها میرساند. ساعتی که از شب گذشت، غیر از یکی از پنجرههای خانهای کوچک که حیاطی نقلی داشت با یک نخل که خرماهای آن را تازه چیده بودند، پنجره روشنی در کوچه باقی نماند. از آن پنجره صدای گریه کودکی میآمد و با تاریکی شب و آواز جیرجیرکها میآمیخت.
صدای گریه وقتی آرام میشد که صدای لالایی اوج میگرفت. پشت پنجره مادری برای کودک بیمارش آواز میخواند و خواهر و برادرهای کودک کنار آن دو نشسته بودند و به سرنوشت تلخی فکر میکردند که روزگار برای کودک رقم زده. رضای کوچک تازه از بیمارستان برگشته بود. مریض شده بود و مادر او را برای درمان برده بود.
- این قرصها رو بخوره، این آمپول رو هم بزنه. خوب میشه.
مادر رضا قرصها و آمپول را از داروخانه گرفت. آمپول را به پرستار داد و رفت پشت پرده، بدون اینکه بداند این آمپول برای همیشه سرنوشت پسرش را عوض خواهد کرد. بعد از آمپول حال رضا بد شد. مدتی گذشت تا فهمیدند آمپول اشتباه بوده. آمپول عوارض جبرانناپذیری داشت. رضا را فلج کرد و تا آخر عمر، لذت دویدن و خرامیدن را از او گرفت. رضا برگشته بود خانه و با صدای لالایی مادر خوابش برده بود. پنجره روشن آن خانه تا نزدیکیهای صبح خاموش نشد.
دو
رضای کوچک کنار ایستاده و به بازی بچهها نگاه میکند. پسرهای کوچه همه جمع هستند. دمپاییها را از پا درآوردهاند، با عرقگیر و شلوارهای کوتاه، 2 تکه آجر 2 طرف کوچه گذاشتهاند و با توپ پلاستیکی 2لایه، یک لایه قرمز و یک لایه آبی، فوتبال بازی میکنند. عباس توپ را از زیر پای حمید درمیآورد، علی عباس را به زمین میزند و میدود. خاک کوچه از جای قدمهایش بلند میشود و توپ همراه او تا دروازه میدود.
محمد پایش را پیش میآورد تا جلوی توپ را بگیرد، اما نمیتواند. توپ از بین پای او و از بین آجرها رد میشود و صدای فریاد بچهها بلند میشود: «گـل!»رضا کنار ایستاده و به عصاهایش تکیه کرده است. رضا به پاهایش نگاه میکند و به بچهها که باز دارند چابک و سبک دنبال توپ میدوند. رضا اما دلش فوتبال بازی کردن نمیخواهد. او هیچ وقت به بچههایی که پای سالم دارند و میدوند حسودیاش نمیشود. چیزی که رضا را محسور کرده، فوتبال و بازی نیست. رضا صدایی شنیده و دلش رفته. او آرزوی داشتن یک ساز را دارد. سازی که بنشیند، رضا او را در آغوش بگیرد، بنوازد و غصههای کودکانهاش را با صدای آن سهیم شود. رضا به بازی بچهها نگاه میکند و به ساز نداشتهاش فکر میکند. سازی که آرزویش است. آرزویی که زندگیاش را عوض خواهد کرد. اما رضا میداند به این زودی و با این وضع مالی خانواده، حالا حالاها باید آن را فراموش کند.
سه
تهران، خیابان آزادی، طبقه ششم یک ساختمان قدیمی در خیابان اسکندری. خانه رضا اینجاست. او تازه از بندرعباس به تهران آمده و این خانه کوچک و نمور را برای زندگی پیدا کرده. پولش به خانه دیگری نمیرسد. رضا با کهنگی و کوچکی خانه مشکلی ندارد. تنها سختی او بالا رفتن از این همه پله است. 16 پله اول را بالا رفته و به نفسنفس افتاده. میداند که چارهای ندارد و مجبور است سعی کند.
نفس عمیقی میکشد، عصا را میگذارد روی پله بالایی، وزنش را روی آن میاندازد و تنش را بالا میکشد. پای اول بالا رفت. حالا نوبت پای بعدی است. عصای چپ را روی پله میگذارد و آن پایش را هم بالا میکشد. حالا باید از اول شروع کند تا یک پله دیگر بالا برود. یک پله میشود 16 پله و به طبقه دوم میرسد. بعد سوم و چهارم و پنجم و ششم در پیش است، رضا مینشیند. عصا را کنار میگذارد و خستگی در میکند. فکر میکند دیگر نمیتواند. 100 پله را باید هر روز پایین و بالا برود. آن هم با این پاها که یاریاش نمیکنند. اما نه. حالا وقت پشیمانی نیست.
رضا به بندرعباس فکر میکند. به اینکه هر چه میتوانست را آنجا آموخته و حالا نوبت پایتخت است که فتحش کند. رضا در بندر هم میتوانست ساز بزند و هماهنگ بسازد. آلبومی منتشر کرده بود و خیلیها او را میشناختند. اما بندر دیگر برای او کوچک شده بود. او فکرهای بزرگتری در سر داشت. بخش زیادی از آرزویش باقی بود و میدانست که برای آن مجبور است تلاش کند. حتی اگر این تلاش بالا رفتن و پایین آمدن هر روزه از 100 پله نفسگیر باشد. نفسی تازه میکند، عصا را روی پله بعد میگذارد و خودش را بالا میکشد.
چهار
رضا دارد لباس میپوشد. پیراهن مشکیاش را تن میکند. شلوار مشکی، جورابها و کفشهای مشکی براقش را میپوشد. موهایش را محکم میبندد و شالگردن مشکیاش را دور گردن میاندازد. ریشش را شانه میزند، عصاها را برمیدارد و راه میافتد. امشب برای خواندن در یک عروسی دیگر قرار گذاشته. این کار را دوست ندارد اما مجبور است. خرج زندگی در تهران بیشتر از این حرفهاست.
باید اجاره خانه را بدهد، خرج خورد و خوراکش را دربیاورد و در عین حال راهی برای پیشرفتش باز کند. نوازنده و استودیو در تهران بیش از تصورش خرج برمیدارد. رضا راه میافتد. پایش را که به مجلش میگذارد صدای تشویق بلند میشود. او را میشناسند و دوستش دارند. رضا میکروفون را دست میگیرد و میخواند. مردم همراهیاش میکنند و رضا به روزی فکر میکند که میتواند روی استیج بخواند. چشمهایش را میبندد و صدای طرفداران را میشنود. قند توی دلش آب میشود. مردم ترانههایش را به یاد دارند. چشمهایش را باز میکند و میفهمد کجاست، دلش میگیرد.
دلش از اتفاقات بدی که در تهران برایش میافتد میگیرد. صفای همشهریهایش اینجا نیست. رضا به این مردم عادت ندارد. فکر میکند مجبور است عادت کند. باید بتواند گلیمش را از آب بیرون بکشد. باید با همه اینها کنار بیاید تا بتواند کار کند. باید روحیهاش را حفظ کند. باید قوی باشد. باز چشمهایش را میبندد و خودش را روی استیج تصور میکند. میخواند و مردم را به شوق میآورد.
پنج
رضا در خانه جدیدش نشسته و به آهنگی خوب برای ترانه جدیدی فکر میکند که به تازگی سروده. رضا برای آلبومهایش محتاج هیچکس نیست. خودش میتواند شعر بگوید و آهنگ بسازد. رضا تلفن جواب میدهد. درباره قراردادی جدید است. رضا نمیپذیرد. او با سبک جدیدش، ترانههای ساده و لباس مشکی پرطرفدارش آنقدر معروف شده که خیلیها دوست داشته باشند با او کار کنند. رضا موسیقی را خوب میشناسد و فقط بهترینها را میپذیرد. رضا بیحاشیه است.
فکر میکند باید با جایی مصاحبه کند و این شایعه عجیب و غریب مشکیپوشیاش که نمیداند از کجا آمده را تکذیب کند. هر وقت به آن فکر میکند عصبی میشود. شایعه شده او با همسرش در جاده تصادف کرده. خودش فلج شده و همسرش را از دست داده و از آن به بعد مشکی میپوشد. رضا فکر میکند باید بگوید که مشکی برای او عزا نیست. فقط یک پرچم است. نمادی که او را متمایز میکند.
شش
رضا روی استیج ایستاده. نور صحنه روشن است و مردم را درست نمیبیند اما میداند که چند نفرند. نفسهایشان را حس میکند.
- من، رضا صادقی عاشقتونم!
صدای تشویق جمعیت فراتر از تصورش است. رضا به نوازندههای بندریاش اشاره میکند. همه آمادهاند. میکروفون را بالا میگیرد.
- مشکی رنگ عشقه.
میکروفون را رو به جمعیت میگیرد. صدای مردم بلند میشود.
- مث رنگ چشای مهربونه.
او مثل یک سلطان روی سن ایستاده. مردم ترانههایش را حفظ هستند. هم در کنسرتها دیده و هم در کوچه و خیابان بارها و بارها شنیده. شروع به خواندن میکند و همه او را همراهی میکنند. رضا میداند چطور هوادارانش را راضی کند. میداند که باز هم مثل همیشه مردم راضی به خانه برمیگردند. رضا به مادرش فکر میکند. به خانهای که در گذشته داشتند و به خانهای که الان دارند. رضا به فیلم «بیخداحافظی» فکر میکند. فیلمی که قرار است بر مبنای سرگذشت عجیب و سخت زندگی او ساخته شود و خودش قرار است در آن بازی کند. رضا میداند که در پایان راه نیست.
ترانه آخر را میخواند. مردم یک لحظه هم آرام نمیمانند. چند بار میرود و میآید تا بالاخره کنسرت را تمام میکند. رضا خوشحال است و راضی. هیچچیز نتوانسته جلوی او را بگیرد. او زندگی را شکست داده. سوار پورشه مشکیرنگش میشود و روشن میکند. صدای تشویقها هنوز توی گوشش است. نفس عمیقی میکشد و راه میافتد.
منبع: bartarinha.ir
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
بیوگرافی رضا صادقی + تصاویر رضا صادقی
اطلاعات هنرمند
زادروز : ۲۵ مرداد ۱۳۵۸
سبکها : موسیقی پاپ
کار(ها) : خواننده ، آهنگساز، ترانه سرا
ساز(ها): گیتار،پیانو،کیبورد
بیوگرافی رضا صادقی
رضا صادقی، خواننده موسیقی پاپ ایرانی اهل بندرعباس است. رضا صادقی در ۲۵ مرداد سال ۱۳۵۸ در بندر عباس به دنیا آمد. ابتدا کار خود را با تلاوت قرآن آغاز کرد. علاقهمندی او به موسیقی موجب شد که او مسیرش را به آن سمت تغییر دهد.
زندگی حرفهای رضا صادقی
اولین تجربهٔ او در موسیقی به آهنگ راز عشق در سال ۱۳۷۱ باز میگردد. او در سال ۱۳۷۲ اولین آلبوم خود را با همین نام ارائه کرد. بعد از آن همکاری خود را با گروه هنری کیمیا آغاز کرد و آلبومهای گل لاله، رویای شیرین و مستانه و دیوانه را عرضه کرد. بعد از آلبوم گل لاله همکاری خود را با گروه کیمیا قطع کرده و برای پیشرفت در کار به تهران آمد.
رضا صادقی
علاقهٔ رضا صادقی به هنرمندانی همچون چشم آذر و بابک بیات باعث شد تا آثار او تحت تاثیر آنها قرار گیرد. او در بعضی کارهای خود از اشعار مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری استفاده کردهاست. او که به مشکی پوش معروف است از ۲۵ مرداد ۱۳۷۲ لباس مشکی بر تن میکند. آغار معروفیت او به ترانهٔ مشکی رنگ عشقه در آلبوم مشکی رنگ عشقه بر میگردد. وی پس از مشکی رنگ عشقه آلبوم پیرهن مشکی را بصورت رسمی ارائه کرد.
آلبوم وایسا دنیا دومین آلبوم رسمی وی بود که موجی عظیم ایجاد کرد و برترین آهنگ دهه ۸۰ ایران شد. وی در سال ۱۳۹۰ آلبوم دیگری به نام آلبوم دیگه مشکی نمیپوشم! را ارائه کرد. تراک ۵ این آلبوم به همین نام است. در پی اعلام نام این البوم شایعات نادرستی مبنی بر اتمام مشکی پوشی وی بیان میشد که پس از توضیحات خود رضا صادقی و قسمت پایانی این ترک مشخص شد که در این ترانه رضا صادقی میگوید: واسه رفتن از این دنیا دیگه مشکی نمیپوشم! در این آلبوم شعر ۱۲ آهنگ را خود رضا صادقی گفته است. این آلبوم قرار بود با نامهای ۱۲۱ و یادگاری منتشر شود که به این نام تغییر کرد.
رضا صادقی
رضا صادقی
رضا صادقی در فیلمی با نام بی خداحافظی بازی کرد که قسمت خیلی کوتاهی از زندگی خود وی نیز در این فیلم بوده است.
او با بابک جهانبخش یکی از خوانندگان مطرح ایرانی رابطه خوبی دارد، حتی در آلبوم من و بارون بابک جهانبخش یک ترک به همراه هم خواندند. همچنین وی در آلبوم تو محکومی به برگشتن خشایار اعتمادی تراکی به نام "نمیدونی و میدونم" با او هم خوانی کرد که حاشیههایی به دنبال داشت.
مشکلات جسمی رضا صادقی
وی در بچگی به بیماری سادهای مبتلا شده بود. که در تنها کلینیک موجود در بندر حضور میابد و بدلیل اشتباه دکتر و تزریق اشتباه در نخاع کلیه اعضای بدن وی فلج شد که به مرور زمان تمامی بدن وی مداوا شد و فقط در قسمت زانوهای پایش ضعفی ایجاد شد.
ازدواج رضا صادقی
رضا صادقی در ۲۰ بهمن ۹۰ با دختری ایرانی که ساکن آلمان بوده عقد و یک سال بعد ازدواج کرد. 2 سال بعد از ازدواج خود دارای دختری به اسم تیارا میشود. تیارا اولین فرزند رضا صادقی است که در بهمن سال 1392 به دنیا آمده است.
رضا صادقی و همسرش
رضا صادقی در مورد ازدواجش می گوید، در سفر به آلمان از طریق دوستانم با خانوادهای آشنا شدم و در مدتی که آنجا بودم احساس کردم باید به این اندیشه باشم که تفکری جز تفکر خودم را بپذیرم، ضمن اینکه همسرم خیلی آدم صادقی است. برخلاف من عصبی نیست، خیلی لبخند میزند، مهربان است، آدمها را دوست دارد و به بچهها عشق میورزد.
بیشتر طرفدار تفکر من بود تا طرفدار آهنگهایم؛ این بیشتر جذبم میکرد. تفکرات و حتی مطالعات و مصاحبههای من. از مصاحبههایم بیشتر از شعرهایم آگاه بود و این برای من جالب بود. همسرم سالها از ایران دور بود، با فرهنگ اروپا آشناتر بود. برای من مهم این است که همسرم در یک خانواده اصیل و با تفکرات ایرانی بزرگ شده است.
همسر و دختر رضا صادقی
اصالت همیشه برای من خیلی مهم بوده است. یک ویژگی مثبت دیگر او سیدزاده بودنش است. پدرخانم من اهل مطالعه و کتاب است، کلکسیون کتاب دارد و از همه مهمتر اینکه احساس میکنم همسرم، مادر خوبی برای بچههای من است. بدون تعارف میگویم همه مردهای جهان بعد از مادرشان از همسرشان توقع مادر بودن دارند.واقعا ممنونم که بچهبازیهایم را طاقت میآورد. درکل احساس خوبی به تمام اتفاقات دوروبرمان دارم و یکی از ستارههای خوب زندگی من همسرم است.
رضا صادقی ، همسر و دخترش
آلبومهای رضا صادقی
- ۱۹۹۲ / ۱۳۷۲ - راز عشق
- ۱۹۹۴ / ۱۳۷۳ - باله پرواز
- ۱۹۹۵ / ۱۳۷۴ - کلاغ غارغاری
- ۱۹۹۶ / ۱۳۷۵ - گل لاله
- ۱۹۹۷ / ۱۳۷۶ - بندر قدیم
- ۱۹۹۹ / ۱۳۷۷ - مستانه و دیوانه
- ۲۰۰۰ / ۱۳۷۸ - رویای شیرین
-۲۰۰۰ / ۱۳۷۹ - ۱۰ ثانیه
-۲۰۰۱ / ۱۳۸۰ - عاشقم من
- ۲۰۰۲ / ۱۳۸۱ - حکایت مشکی پوش
-۲۰۰۳ / ۱۳۸۲ - مشکی رنگه عشقه
- ۲۰۰۳ / ۱۳۸۲ - کما
- ۲۰۰۴ / ۱۳۸۳ - پرچم مشکی
- ۲۰۰۵ / ۱۳۸۴ - دلم برات میسوزه
- ۲۰۰۵ / ۱۳۸۵ - پیرهن مشکی
- ۲۰۰۶ / ۱۳۸۶ - وایسا دنیا
-۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ - چقدر سخته (غیر رسمی)
- ۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ - یکی بود یکی نبود
-۲۰۰۹ / ۱۳۸۸ - سلام آقا (دو قطعه در وصف امام حسین)
- ۲۰۱۰ / ۱۳۸۹ - هشت (یک قطعه در وصف امام رضا)
- ۲۰۱۱ / ۱۳۹۰ - آلبوم دیگه مشکی نمیپوشم
-۲۰۱۲ / ۱۳۹۱ - نسیم انتظار (دو قطعه مذهبی)
- ۲۰۱۳ / ۱۳۹۲ - همین...
- ۲۰۱۴ / ۱۳۹۳ - فقط گوش کن
- ۲۰۱۴ / ۱۳۹۳ - یک جرعه باران
- ۲۰۱۵/ ۱۳۹۴ - شب بارونی
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته
ویکی پدیا
مجله زندگی ایده آل
سیمرغ
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید
زندگینامه محمد نوری
زادروز: ۱ دی ۱۳۰۸
کار(ها) : خواننده
سبکها: لایت کلاسیک
درگذشت : ۹ مرداد ۱۳۸۹
نوری در اول دی ماه ۱۳۰۸ در تهران زاده شد و در جوانی آواز را نزد خانم اولین باغچهبان و تئوری موسیقی را نزد سیروس شهردار و فریدون فرزانه، اساتید هنرستان عالی موسیقی، فراگرفت. وی شیوهٔ آواز خود را متأثر از بافت و غنای زخمهایِ اساتیدی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی، و محمد سریر میداند.
دههٔ بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، بهویژه نسل جوان بود که بخشی را میتوان متأثر از نشر و پخش وسیعتر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. «محمد نوری» در همین سالها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که برروی نغمههای روز مغربزمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شدهبود، کار خوانندگی را آغاز کرد.
محمد نوری طی سالهای بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانهای به گونهٔ آوازیِ خویش دهد. محمد نوری طی پنج دهه بیش از سیصد قطعهٔ آوازی اجرا کرد. او همچنین به تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری برای ترانه نیز پرداخت. محمد نوری در سال های پایانی عمر چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. وی ترانههای زیادی با تم میهنی چون «جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار»، «ایران» را اجرا کردهاست.
محمد نوری
یکی از مهمترین و معروفترین ترانههای محمد نوری، جان مریم نام دارد که آهنگ زیبای آن از ساختههای خود نوری است. نوری در کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت. بعد از آن نزد اساتید هنرستان عالی موسیقی «سیروس شهردار» و «فریدون فرزانه» و«مصطفی پورتراب» رفت و از آنها تئوری موسیقی، سلفژ و نوازندگی پیانو را فراگرفت. آواز کلاسیک را نزد اولین باغچه بان و فاخره صبا آموخته و شیوه آوازی خود را با تاثیر از استادانی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی پیدا کرد و رفته رفته به شیوه منحصر به فرد خود دست یافت. شیوهای که به سختی میتوان آن را در زیر شاخهای از شاخههایی چون پاپ، کلاسیک و... گنجاند.
محمد نوری فارغالتحصیل هنرستان تئاتر، زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران، و مبانی تئاتر از دانشکدهٔ علوم اجتماعی بود. او پس از انقلاب اسلامی و پس از مدتی سکوت، فعالیت هنری خود را با آلبوم در شب سرد زمستانی همراه با فریبرز لاچینی و احمدرضا احمدی در سال ۱۳۶۸ از سر گرفت و این همکاری بعدها با آلبوم آوازهای سرزمین خورشید ادامه یافت. در سال ۱۳۸۵ او از سوی سازمان صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار موسیقی انتخاب و معرفی شد.
سرانجام پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان مغز استخوان و وخامت وضعیت جسمانی در شامگاه ۹ مرداد ۱۳۸۹ در بیمارستان جم در تهران در گذشت.
فهرست آلبومهای محمد نوری
- جان مریم
۱. جان مریم ۲. آرزوها ۳. نسترن ۴. عروسی ۵. یاد اون روزها بخیر ۶. پس از انتظار ۷. لالایی ۸. یک شب خوش ۹. بیا بار سفر بندیم ۱۰. تصویر تو ۱۱. مبارک باد ۱۲. تا تو بودی ۱۳. ای وطن
-در شب سرد زمستانی
(دکلمه: احمدرضا احمدی؛ آهنگساز: فریبرز لاچینی، شعر: نیمایوشیج)
۱. در شب سرد زمستانی ۲. داستان زندگی من ۳. قو ۴. بر سر قایقش ۵. تو را من چشمدرراهام ۶. از دور ۷. داستانی نه تازه ۸. هنگام که گریه میدهد ساز ۹. ریرا ۱۰. پدرم ۱۱. خانهام ابریست ۱۲. اجاق سرد
- آوازهای سرزمین خورشید
(آهنگساز: فریبرز لاچینی)
۱. چوپان ۲. تو بیو ۳. سرزمین خورشید ۴. ای دیار خوب من ۵. مارال ۶. شالیزار ۷. ای وطن ۸. بخفته دل ۹. نُشو نُشو ۱۰. گیلان جان ۱۱. لالایی
- دلاویزترین
(آهنگساز: محمد سریر)
۱. ایران ایران ۲. دلاویزترین ۳. با نام تو ۴. قایقی باید ساخت ۵. دوران عاشقها ۶. کوچ ۷. غم بیهودگیها ۸. بی تو ۹. تولدت مبارک
- در ماه باران
(آهنگساز: شهرام گلپریان، شعر: علیاصغر محتاج)
۱. ساقی ۲. مرغ سپیده ۳. آسمان روشن ۴. از روزگاران ۵. مژده نور ۶. همه آبی ۷. در ماه باران
- جاودانه با عشق
(آهنگساز: محمد سریر)
۱. اگر تو آمدهبودی ۲. آواز با عشق ۳. باران ۴. سخن عشق ۵. روزی با غروب ۶. در سفر گم شدن ۷. کهکشان عشق ۸. شبهای تهران
- شکوفهٔ خاطرات
گل مریم(آهنگساز: شهرام گلپریان)
۱. گل مریم ۲. گلچهره ۳. جمعهبازار ۴. مرغک زیبا ۵. آخرین درود ۶. رود آواره ۷. بزم خیال ۸. جنگ و جنگساز
- چراغی در افق
(آهنگساز: محمد سریر)
۱. چراغی در افق ۲. آواز با عشق ۳. نوازش باران ۴. حریر مهتاب ۵. شب تنهایی ۶. عشق دیرین ۷. حسرت ۸. کورهراه زندگی
- شکوفه در شکوفه
(آهنگساز: شهرام گلپریان)
۱. زمزمه ۲. باز اومد ۳. شکفتن ۴. خاموشیهای ساحل ۵. رها ۶. لانهٔ متروک ۷. سرزمین محبوب من
- جلوههای ماندگار
۱. عاشقانه ۲. برای فرزندم ۳. زورق شکسته ۴. آرزو ۵. عروسی ۶. رویای جوانی ۷. امید ۸. دور ۹. بدرود
منبع :fa.wikipedia.org
از دنیای هنر و هنرمندان بیشتر بدانید